دو روز از برگشت لویی از جنگل میگذره.
لویی تو این دو روز عضو توییتر و اینستاگرام شده، نصف فیلم ها و مصاحبه هایه هریو دیده و آهنگاشو گوش کرده اما موزیک ویدیوهاشو ندیده!
لویی آدم حسودی نیستا
اما اون موزیک ویدیوهایه هریو ندیده چون فکر میکنه ممکنه تو موزیک ویدیوهاش، هری کسی رو بوسیده باشه، اون حتی صحنه هایه بوسیدنه هری تو فیلم هاشو رد کرده و ندیده!این دسته خودش نیست، فقط تازگیا حس میکنه داره زیادی حسود میشه!
تنها دلیلش هم اینه که لویی میخواد عاشق بشه
میخواد یه بوسه واقعی داشته باشه و شاید بیشتر از اون هم پیش بره، چیزی که فعلا ازش محرومه!پس این قضیه هیچ ربطی به هری نداره بلکه فقط نمیخواد بوسیدنه کسی رو ببینه!
اما خب وقتی که هری تو فیلمش یک دخترو به دیوار چسبوند و گردنشو بوسید، چیزی ته دل لویی تکون خورد و دندوناشو روهم گذاشت و از عصبانیت زیاد به دختره فحش داد!
اما این باعث نمیشه که لویی همچنان بخواد بگه این حس حسادت فقط مربوط به بوسه هری با یک دختره بلکه این حالت درمورد همه صدق میکنه!
تلویزیون روشنه و جو داره اخبار میبینه.
جوانا داره ظرف میشوره و توماس کنارش ایستاده و ظرفارو خشک میکنه.
لویی رو صندلی نشسته و داره به حرفایه بین توماس و جوانا گوش میده.
'' عمه گفت که برای ترم آینده میری لندن. درسته؟ ''
جوانا از توماس پرسید.'' اوه. اون کی میخواد فضولی کردن تو زندگیه بقیه رو کنار بزاره! من میخواستم وقتی جواب قطعی اومد بهتون بگم تا سوپرایز بشید ''
توماس اعتراض کرد.'' تو نباید درمورد اون این طوری حرف بزنی! اون کسیه که خرج تحصیل تورو داده ''
جوانا گفت.لویی فکری به سرش زد!
اگر توماس بره لندن و اونجا زندگی کنه، لویی میتونه برایه چندروز بره پیشش. اینطوری میتونه کشوره خودشو ببینه و دفعه بعد که هری ازش سوال پرسید بگه که من کشوره خودمو دیدم.'' کی جواب قطعی میاد؟ ''
لویی از توماس پرسید.'' قبل از شروع ترم جدید. اگر دانشگاه لندن قبول کنه تو بیمارستان به من کار میدن. این خیلی خوبه ''
توماس با خوشحالی گفت.چند دقیقه ای گذشته بود و هرکس کاره خودشو میکرد که توماس حرف زد.
'' عمه برای چی زنگ زده بود؟ ''
توماس پرسید و توجه لویی و جوانارو به خودش جلب کرد.'' یادت رفته؟ اون همیشه تابستونا چند روزی میاد اینجا ''
جوانا به پسراش یادآوری کرد.
YOU ARE READING
Difference
Fanfictionاونا عاشق هم شدن اما باید یاد بگیرن عشق تنها دلیل برای باهم بودن نیست پس باید برای باهم بودنشون دلایل دیگه ای داشته باشن... Larry Stylinson Fanfiction start: 94/12/1