قسمت پنجاه و هفتم

1.6K 183 84
                                    

سه دقیقه تا اجرا مونده بود و هری دیوانه وار راه میرفت و پشت سرهم به لیام زنگ میزد! مهم نبود که چقدر بهش اخطار بدن اما اون درآخر کار خودشو میکرد ولی اینبار فرق داشت چون نایل به زور موبایل از دستش گرفته بود و به همراه بادیگاردها اونو به سمت استیج برده بودن!
مهم نبود نایل تو این سه دقیقه چقدر قسم خورد که لویی چیزیش نشده اما هری باور نمیکرد.

مطمئنا این بدترین اجرایی بود که میتونست داشته باشه، اجرایی که تمام مدت گریه کرد و حتی برای درست خوندن هم تلاشی نکرد!

کنسرتی که همیشه باعث خوشحالیش میشد حالا براش کابوسی شده بود که تمومی نداشت و این شکنجه ای بود که باید در قبال کارهاش تحمل میکرد!

مطمئنا تا الان همه فهمیده بودن هری مثل همیشه نیست کسی که از آهنگ جا میموند و مشغول پاک کردن اشک هاش میشد و اجازه میداد طرفدارهاش کنسرت اجرا کنن! به هر بدی ای که بود بالاخره کنسرت تموم شده بود و هری با عذرخواهی استیج ترک کرده بود، اون به بک استیج نرفت بلکه با نایل به لندن برگشتن!

وقتی سوار هواپیما بودن هری بی قرار بود و نایل سعی میکرد آرومش کنه اما هیچ تاثیری نداشت!

" لویی کی تصادف کرد؟ "
هری با حرص پرسید و سعی کرد به اینکه مجبوره بی حرکت رو صندلی بشینه توجهی نکنه.

" نیم ساعت قبل از اجرا "

" پس چرا من باید الان بفهمم؟! شماها لال بودید حرف بزنید و بگید چه فاکی شده؟! "
هری با عصبانیت داد زد و پرسید.

نایل با عصبانیت به هری نگاه کرد و گفت: " کسی که دوست پسر لوییه تویی نه ما! تو احمق یک هفتس ازش خبری نداری و حتی تلاشی هم برای ارتباط باهاش نکردی حالا که اتفاقی افتاده ما گناهکار میشیم؟ نه هری اشتباه نکن این تقصیر گردن توهست، تویی که باید تمام حواست جمع لویی میکردی و نمیزاشتی آسیب ببینه تو باید هرروز ازش عذرخواهی میکردی تا بهش بفهمونی که متاسفی اما چه کاری کردی؟ مثل احمقا هفت روز بهش فرصت دادی تا فکر کنه و حتی سعی نکردی خبری ازش بگیری "

هری که عصبانیتش کمتر شده بود به نایل نگاه کرد و سعی کرد بغضی که تو گلوش بوجود اومده از بین ببره و گفت: " من اشتباه کردم و نمیدونم باید چه غلطی بکنم ای کاش زمان به عقب برمیگشت میتونستم همه چیو درست کنم "

نایل که از داد زدن سر هری متاسف شده بود با مهربونی گفت: " ما نمیتونیم به عقب برگردیم تا چیزیو درست کنیم اما میتونیم زمان حال اونطور که از نظرمون درسته پیش ببریم. ما الان پیش لویی میریم و تو تمام تلاشت برای برگردوندن رابطتون میکنی و از هر راهی که میدونی رو لویی تاثیر داره برای راضی کردنش استفاده میکنی. گذشته ها گذشته سعی کن بیشتر از این خراب نکنی "

هری با ترس به چشم های نایل نگاه کرد و پرسید:
" اون خوبه آره؟! "

نایل سعی کرد به چشم های هری نگاه نکنه اما تاثیری نداشت اون بالاخره قرار بود بفهمه و اگر الان بفهمه بهتر از اینه که تو بیمارستان متوجه بشه!

Differenceحيث تعيش القصص. اكتشف الآن