Harry:
با صدایه در اتاق از افکارش بیرون اومد.
مامانش وارد اتاقش شد و با لبخند بهش نگاه کرد.
خیلی وقت بود دلش به این لبخند و این حسه آشنایه دوست داشتنی تنگ شده بود.
'' هری متاسفم! میدونم قرار بود باهم ناهار بخوریم اما کاره مهمی برام پیش اومده ''
آنه گفت.لبخند هری کم کم محو شد و به جاش اخم رو صورتش جا خوش کرد.
خیلی وقته که هری منتظر بود تا با مامانش مثل چند سال پیش غذا بخوره و در مورد کاراشون باهم حرف بزنن اما حالا این موقعیت از دست داد.
'' متاسفم ''
آنه دوباره گفت و به طرفه پسرش قدم برداشت.
پیشونیه هری بوسید.'' سعی میکنم قبل از رفتنت بیام ''
دوست نداشت مامانشو ناراحت ببینه. پس گفت:
'' باشه مشکلی نیست! ''آنه لبخندی زد و از اتاق خارج شد.
فکر نمیکرد بتونه تنها غذا بخوره، اما خورد!
شاید چون فکر کردن به احساساتش انقدر اون سرگرم کرده بود که اون نتونست صبحانه بخوره.
موبایلش زنگ خورد.
مدیر برنامش بود.
تماس برقرار کرد و موبایلو روگوشش گذاشت.'' هری فوق العاده نوشتی. بعد از ظهر برایه ساخته آهنگ خونه نایل بیا ''
صدایه پرانرژی مدیر برنامش بود.'' باشه ''
هری بیحال گفت و قطع کرد..
.
.'' یه بار دیگه همراه آهنگ بخون ''
تنظیم کننده آهنگش گفت.نایل گیتار میزد و هری میخوند.
ساعت دو شبه!
ده ساعته اونا درحال تمرین کردن هستن.
نایل و هری و جیسون تونستن آهنگ بسازن.
هری خیلی برای این آهنگش هیجان داره، شاید به خاطر همینه که تاکید داره تا چند روزه دیگه آهنگشو ضبط کنه!
'' From the way you smile , To the way you look , You capture me ''
جاش گفت و منتظر شد تا هری کاملا بفهمه کجایه آهنگو میگه. بعد از چند ثانیه ادامه داد:
'' این سه جمله که اولایه آهنگ میاد بهتره با صدایه بم بخونی و ... '''' بقیش برای فردا الان فقط میخوام بخوابم ''
هری با ناله گفت و از رو مبل بلند شد.تو اتاق نایل رفت و رو تختش خوابید!
میدونه نایل امشب به خاطر ساخت آهنگ نمیخوابه پس با خیال راحت میتونه بخوابه.
.
.
.Louis:
موبایلش زنگ خورد.
اما بیخیال!
YOU ARE READING
Difference
Fanfictionاونا عاشق هم شدن اما باید یاد بگیرن عشق تنها دلیل برای باهم بودن نیست پس باید برای باهم بودنشون دلایل دیگه ای داشته باشن... Larry Stylinson Fanfiction start: 94/12/1