به سرعت از ماشین پیاده میشه و به سمت فردی که منتظرش ایستاده میدوه. میدونه نتونسته به موقع خودشو برسونه اما امیدواره بتونه حتی شده برای چنتا آهنگ آخر حضور داشته باشه.
گره کراواتش شل میکنه و پالتوش محکمتر دور خودش میپیچه، بدون حرفی دنبال مرد راه میوفته تا به محلی که از قبل مشخص شده میرسه. روی صندلی ای که امکان دیده شدنش وجود داشته باشه میشینه تا هری بتونه ببینتش. با وجود خستگی زیادی که تمام بدنش درگیر کرده روی لب هاش لبخند بزرگی وجود داره، لبخندی که دلیلش پایین ایستاده میکروفون تو دستش گرفته و با علاقه میخونه. با تموم شدن آهنگش نفسی میگیره و از کنار پایه میکروفونش بطری آب برمیداره و کمی ازش مینوشه، گوشه چشمی به بالا جایی که قرار بود لویی باشه نگاه میکنه هرچند امیدی برای اومدنش نداره اما وقتی نگاهش به پسر کت و شلوار پوشیده ای که با یک لبخند بزرگ از بالا بهش خیره شده و دستش براش تکون میده میخوره بی اراده دستش برای لویی تکون میده!با انرژی ای که حالا چندبرابر شده آخرین آهنگش میخونه اما قبل از اینکه پایان کنسرت اعلام کنه یک نگاه دیگه به لویی میکنه و میگه:
" سورپرایزی که هفته پیش درموردش حرف زدم امشب اجرا میکنم! "
گیتارش از هم گروهیش میگیره دوباره روبه روی میکروفون می ایسته و شروع به نواختن میکنه.And the hardest part
و سخت ترین قسمتWas letting go, not taking part
وقتی بود که اجازه دادم بری و هیچ کاری هم نکردمWas the hardest part
اون لحظه، سخت ترین لحظه بودAnd the strangest thing
و عجیب ترین چیز،Was waiting for that bell to ring
این بود که منتظر بودم زنگ بزنیIt was the strangest start
این عجیب ترین چیز بودI could feel it go down
می تونم حس کنمBittersweet, I could taste in my mouth
این تلخی و شیرینی که در دهانم هستOh and I
و منI wish that I could work it out
آرزو دارم که می توانستم این مشکل را حل کنمAnd the hardest part
و سخت ترین قسمتWas letting go, not taking part
وقتی بود که اجازه دادم بری و هیچ کاری هم نکردمAnd I tried to sing
تلاش کردم که ترانه ای بخوانمBut I couldn't think of anything
اما نمی توانستم به چیز دیگری فکر کنمAnd that was the hardest part
و اون سخت ترین قسمت بودI could feel it go down
می تونم حس کنمYou left the sweetest taste in my mouth
این تلخی و شیرینی که در دهانم هستOh and I
و من،
Oh and I
و من،I wonder what it's all about
متعجب شده ام که همه ی این ها درباره ی چیستEverything I know is wrong
هر چیزی که می دونم اشتباهه
YOU ARE READING
Difference
Fanfictionاونا عاشق هم شدن اما باید یاد بگیرن عشق تنها دلیل برای باهم بودن نیست پس باید برای باهم بودنشون دلایل دیگه ای داشته باشن... Larry Stylinson Fanfiction start: 94/12/1