قسمت بیست و نهم

2.6K 383 57
                                    

این عادی بود که هری بخواد درمورد موقعیتی که توش قرار داره چند روزی فکر کنه.

اون باید درک میکرد که شروع کردن رابطه جدی تر با لویی مشکلات زیادی براش به وجود میاره، بودن با لویی زندگیشو تغییر میده اما حتی این مشکلات هم باعث نمیشد هری یک لحظه هم از فکر کردن به لویی دست برداره.

اما هری بازهم چند روزی فکر کرد ولی نه برای شروع کردن رابطه جدی تر با لویی بلکه میخواست بهترین راه برای شروع رابطشون انتخاب کنه.

و الان که به نتیجه رسیده منتظر تا لویی برسه!

هری با استرس به اطرافش نگاه کرد.
باره دیگه به خاطر انتخابش خودشو سرزنش کرد.
باید به حرف زین گوش میداد و برای اولین قرارش با لویی تو رستوران قرار نمیزاشت.

قراری که لویی ازش مطلع نیست!

هری فکر کرد که شاید لویی فعلا آماده یک قرار نباشه و با شنیدن اسم قرار حاضر نباشه به دیدنش بیاد پس مجبور شد بگه میخواد بعضی از سوتفاهم هارو حل کنه!

لویی فکر میکنه که اون سوتفاهم همون بوسه ای بود که چهار روز پیش داشتن.
دوست نداره از زبون هری بشنوه که ' بابت اون بوسه متاسفم، فراموشش کن '

به خاطر همینه که هرکی با لویی حرف میزنه رسما باهاش دعوا میکنه!

حتی با عمش هم دعوا کرد!

لویی میدونه دعوا کردن باعمش نتیجه خوبی نداره اما نمیتونست جلویه خودشو بگیره.

میدونه از عمش هرچیزی برمیاد حتی ممکنه اون به خاطر بی احترامی لویی همه چیزو به جو و جوانا بگه!

اما مهم اینه که لویی نمیتونه قبول کنه که هری هیچ حسی نسبت بهش نداره.

حاله خوبی نداره اما باید هری ببینه.

با دودلی وارد رستوران شد و دنبال هری گشت.

کسی که سرش تو موبایلش بود.

با دیدنه لویی موبایلشو سریع قفل کرد و از جاش بلند شد با استرس لبخندی زد و به لویی اشاره کرد تا بشینه.

چند دقیقه ای اونا بدون هیچ حرفی نشسته بودن و به اطراف نگاه میکردن.

بهترین راهی بود که وانمود کنن اتفاق چند روزه پیش مهم نیست!

اما هردو میدونن مهمه و هری کسیه که از پشتیبانی بیشتری نسبت به لویی برخورداره پس هری میخواد اولین کسی باشه که اعتراف میکنه.

غذاشون اوردن و همچنان اونا حاضر نبودن باهم حرف بزنن.
چند دقیقه ای گذشت.

کمی از غذاشون که خورده بودن هری شروع کرد:

'' راستش باید بعضی چیزارو مشخص کنیم به خاطره همین ازت خواستم که همدیگرو ببینیم ''
هری موضوع باز کرد.

DifferenceWhere stories live. Discover now