قسمت سی و دوم

2.4K 359 42
                                    

سعی کرده بود عالی باشه.

نمیدونست جایی که برای اولین قرارشون دارن میرن چطوریه!
توماس اونجارو پیشنهاد داده بود و هری خیلی سریع قبول کرد.

توماس گفته بود لویی از بچگی عکاسی دوست داشت و همیشه دنبال سوژه هایه عکاسی بود.
به خاطر همین اولین قراره اونا تو خیابون بود!

هری دوست نداشت عکسی از خودش با لویی بیرون بیاد، اینطوری مجبور میشد دوباره به لندن برگرده و با تیلور بیرون بره اما همینطور دوست نداشت اولین قرارشونو از بودن تو اجتماع محروم کنه!

پس تصمیم گرفت به علایق لویی احترام بزاره و همینطور بیرون رفتن با لویی باعث بوجود اومدن شایعه نشه و اون به لویی گفت که دوربینشو با خودش بیاره.

اونا ساعت پنج بعد از ظهر قرار داشتن.
هری ساعت پنج ماشینشو جلوی خونه لویی پارک کرد و بهش زنگ زد.

هنوز چند ثانیه هم نگذشته بود که لویی از خونشون بیرون اومد و برای هری دست تکون داد.

هری از روی خوشحالی خنده ای رو لب هاش اومد.

هری هنوز موقعیتی که توش وجود داشتن باور نمیکرد.

اون هنوز نمیتونه باور کنه عاشق شده!

همه اینا خیلی زود اتفاق افتاد.

اون هنوز نمیتونه اینارو بفهمه.

اما نمیخواد اینو متوقف کنه هری وقت گذروندن با لویی دوست داره.

لویی سوار ماشین شد و سلام داد.
اونا بدون هیچ حرفی فقط به روبه روشون نگاه میکردن.

لویی به ماشین هایی که با سرعت از کنارشون رد میشدن نگاه میکرد و سعی میکرد به خودش مسلط باشه.

اون نمیخواد زیاد سخت بگیره اما این اولین قرار واقعیشه و دوست نداره با ترس بگذرونتش.

لویی سعی نکرده زیاد حرف بزنه چون صداش میلرزه و اون دوست نداره هری متوجه استرسش بشه.

اما کاره سختی نیست که متوجه استرس لویی بشی.

لویی کسیه که وقتی کناره هریه همش حرف میزنه و سعی میکنه دلربایی کنه!
چیزی که الان انجامش نمیده.

اما هری کسی نیست که تو این مورد بتونه به لویی کمک کنه!

لویی باید خودش بتونه ترسشو از بین ببره.

هری تمام سعیشو کرده تا یک رابطه آروم پیش ببرن و تا حدودی موفق شدن اون هر حرفی که میتونه به لویی آرامش بده گفته و دیگه راهی نیست که هری بتونه انجام بده اون فقط باید صبر کنه تا لویی قدرتشو دوباره بدست بیاره!

هری همون لویی دوست داره که قدرت داشت و مضطرب نبود و حاضره برای رسیدن به همون لویی کناره لویی بمونه و کمکش کنه.

DifferenceWhere stories live. Discover now