تیلور با ناامیدی به هری نگاه کرد!
اون دقیقا نمیدونه تو اون سره هری چی وجود داره؟!
طرح هاش به مفت گرونه!
آخه کی از صحنه بوسیدنه خودش با یک دختر عکس میگیره و به کراشش میفرسته؟!
واقعا هری درمورد طرحش فکر کرده یا همینطوری یه چیزی گفته؟!
لیوان آب رو میز گذاشت و از آشپزخونه بیرون اومد و روبه رویه هری نشست.
'' من یه فکرایی کردم ''
هری با تعجب به تیلور نگاه کرد.
دقیقا پنج دقیقست که از حرف زدنشون گذشته، چطوری تیلور تونست فکر کنه؟!'' اونطوری نگاه نکن. به چیزی که میگم عمل کن ''
تیلور با لحنی جدی گفت.اگر هری تو حالت عادی بود مسلما طوری رفتار میکرد که مطمئن شه تیلور این قیافه خنده دارو حداقل تا یک ساعت داره تا هری سوژه ای برایه خنده داشته باشه.
اما مشکل اینه اون تو حالت عادی نیست.
بلکه اون استرس داره.
احساس خفگی میکنه.
یه حسه ناشناخته داره.
شاید ترس از طرد شدن توسط لویی!
اما بدتر از همه اینا سردردشه.سرش مثله نبض میزنه و اونو بیشتر عصبانی میکنه.
سردردش مانع فکر کردنش میشه.شاید بتونه این درد با قرص خوردن آروم کنه.
پس سریع از رو مبل بلند شد به طرف در رفت. به تیلور گفت که زود برمیگرده و از اتاق خارج شد.
قرص تو دستش گرفت و تو دهنش انداخت و بعد یک لیوان آب روش خورد.خوشحاله که لیام یا زین پیشش نیستن که بهش گیر بدن.
مخصوصا لیام.
اگر اون میفهمید امروز هری سه تا مسکنه قوی خورده اونو مجبور میکرد که حتما تو گوگل درمورد ضرر مسکن ها سرچی داشته باشه و بعدش با پرسیدنه چنتا سوال مطمئن میشد که هری اون مقاله رو خونده باشه.
البته این کاریه که هری همیشه از زیرش در میره.وقتی به اتاق تیلور برگشت، اونو در حالی دید که لپ تابش رو پاش بود و داشت چیزی تایپ میکرد.
'' درمورد طرحت توضیح بده ''
هری گفت.'' فعلا بیا یه چیزه بهتر گیر اوردم ''
هری با دیدنه توییتر توجه بیشتری به صفحه روبه روش کرد تا بفهمه چه چیزی باعث شده تا تیلور از فضولی یا کمکش دست بکشه.
'' میدونستی لویی توییتر داره؟ ''
هری با ترکیبی از خوشحالی و تعجب به تیلور نگاه کرد.
اون دختر فوق العادست!'' اما هیچ توییتی نداره! ''
تیلور با خنده گفت.'' ریتوییت چی؟ ''
هری با ناراحتی پرسید و کنار تیلور نشست.'' ریتوییت داره ''
هری لپ تاب از تیلور گرفت.'' هی هی بدش به من. جاش الان آنلاین میشه ''
تیلور جیغ زد.
YOU ARE READING
Difference
Fanfictionاونا عاشق هم شدن اما باید یاد بگیرن عشق تنها دلیل برای باهم بودن نیست پس باید برای باهم بودنشون دلایل دیگه ای داشته باشن... Larry Stylinson Fanfiction start: 94/12/1