باصدای زنگ تلفنش از خواب پرید ,نیم نگاهی به گوشیش انداخت,
اگه کسی جز لیام به این روش بیدارش می کرد، حتما عکس العمل دیگه ای نشون می داد!!میس کال و جواب داد. دوست نداشت منتظر نگهش داره,نیم ساعت بعد از اتاقش بیرون اومد .
تریشا هنوز خواب بود.با عجله ماشینشو روشن کرد. نباید حتی یک دقیقه از بودن با لیامش و از دست بده!
بیشترازیک ساعت طول کشیدتا به خونه ای که اجاره داشتن برسه.
یه واحد از دو طبقه ی قدیمی,
تو یه محله ی شلوغ, جاییکه راحت تر میتونستن رفت و امد کنن بدون اینکه کسی اونارو بشناسه !قفل در پائین و باز کرد بوی عطر لیام طبقه خالی و پر کرده بود ,
هیجان غیر قابل وصفی تووجودش داشت .
پله هارو بالا رفت, زنگ واحد و زد انتظار داشت زودتر جوابی بگیره ولی بی فایده بود فکر کرد شاید تو حموم یا دستشوئی مونده.
کلیدشو به سختی از جیب شلوار تنگش بیرون کشید.
درست موقع باز شدن در متوجه گل های رز چیده شده رو زمین شد. مسیر گلها رو با چشمش دنبال کرد به تخت دونفره شون رسید که روش یه جعبه ی کفش بود.درو بست خم شد تا دونه دونه گلهارو از زمین برداره از لیام گُلای زیادی گرفته بود ولی اینا براش رنگ دیگه ای داشتن!
صداشو کمی بالا داد
ز-لی من اومدمل-تو دستشوئی ام, کادوتو ببین تا بیام !
تمامشونو تو گلدون خالی چید, دلش میخواست زودتر ببینه لیام چه مدل کفشی براش خریده.
خم شد در جعبه رو باز کرد.
کفشی درکار نبود
جز یه جعبه جواهر قرمز رنگ!
قلبش تند میزد, در جعبه رو باز کرد
دو تا حلقه طلائی با طرح شطرنج که داخل هرکدوم
Lp💞zm
حکاکی شده بودحس میکرد نمیتونه دستوپاشو تکون بده!
ل- زینی باهام ازدواج کن!
زین سرشو بلند کرد
لیام و از پشت چشمای اشکیش تار می دید با چند قدم سریع خودشو تو بغلش جا داد.ز- لیم قلبم و تو دهنم حس میکنم
ل-لاو بهم بگو بله رو
ز- من عاشقتم لیم, میخوام تا همیشه کنارت بمونم!
لی کمی فاصله رو حفظ کرد, دستای یخ زده ی زین و تو دستش گرفت
ز-بالاخره یکیمون جرات کرد این پیشنهاد و بده!
ل- دیشب نتونستم درست بخوابم همش میترسیدم بگی نه
ز- چرا خری؟! دیونم مگه ؟
دستشو پشت گردنش نگه داشت سرشو به سمت خودش کشید زبونشوبه بینی لیام زد
لیام عاشق حرکت گربه ای زین بود!
نمیتونست جلوی لبخندشو بگیره,
زین از فرصت استفاده کرد و لبشو روی دندونش کشید, زودتر از هر اتفاق دیگه ای صورتشو تو گردن لیام قایم کرد