این طوری که می خونین و رد میشین حس بیهودگی به ادم میده ..
_________ل-این از همون شیرینیاس که دوس دارم
ج-دلیل خریدشون هم همین بوده !
حینی که گونه ی جف و سفت میبوسید گفت
ل-اممم.. چقد عاشقت باشم خوبه؟؟ ؟
ج-پسره ی لوس .برم لباسام و عوض کنم بیام
شیرینی های گردویی کوچیک و تو ظرف چید به علاوه ی دوتا قهوه ی شیرین داغ که می تونست عصرونه ی خوبی برای هردوشون باشه
قبل از اومدن جف دوتا از شرینی هارو تو دهنش چپوند..
وقتی خوردنش تموم شد دستش و روی دلش گذاشت با لبخند گفت
ل-اخیش چقد دلم میخواست
ج-دلت یا دلش؟!
ل-نکته ی خوبی بود!
خنده رو گفتج-ظاهرت شبیه کسی که بهش خوش گذشته باشه نیست!درست میگم؟
ل-بد نگذشت!
ج-دروغ؟
ل-هری گزارشش و داد ؟
ج-داده بود!
ل-تو میدونستی؟
ج-چند وقتی هست !
ل-دد ؟
دقت کردی تازگی همه چی و ازم مخفی میکنی؟ج-عزیزم زندگی شخصیش نمیتونم بیام رازش و فاش کنم قبل از اینکه خودش بخواد!حالا که میدونی!
ل-از این تیکه حالا که میدونیت خوشم نمیاد!خب زودتر بگی شاید..
ج-شاید چی؟تو که نمیخوای واسه این مسئله ازش فاصله بگیری.میخوای؟
لیام کمی تو فکر فرو رفت
ل-نمیدونمج-وقتی فکر میکنم چه طوری تو بیمارستان مقابلم ایستاد تا اسیبی به تو نرسه.چطوری بیشتر وقتش و کنارمون گذروند بی منت . بیشتر بهش علاقه مند میشم
ل-بودن با هری برام دردسر میشه میدونم..زین اصلا ازش خوشش نمیاد اونم وقتی میدونست گی نیست! میدونی ظرفیتم پره!؟؟
ج-درکت میکنم و اگه نخوای دوستیت و حفظ کنی من مخالفتی ندارم هرطور که تصمیم بگیری خوبه
ل-خودمم نمیدونم باید چیکارکنم
ج-خب اروم اروم بذار زین بشناستش وقتی بدونه چطور ادمی حتما نظرش عوض میشه!
ل-زین و نمیشناسی هر جوندار مذکر و مونثی از کنارم رد شه قاتی میکنه چه برسه به هری
ج-اووم پس بهت توجه میکنه
ل-دوسم داره.
حس غرور و ذوق زدگی و میشد از چشماش خوند
ج-چرا دوست نداشته باشه وقتی تو انقدر عاشقشی؟