45

2.1K 433 329
                                    

ج-حالا که انقدر خوشحالیم باید یه دورهمی دو نفره راه بندازیم.

ل-جناب پین چی در نظر دارن ؟

ج-اول از همه یه ارایشگاه عالی برای پسر جذابم پیدا میکنیم.

ل-تو که گفتی خوبم!

ج-فقط یه تغییر کوچیک

لیام ته ریشش ولمس کرد برای موافقت باهاش دو دل بود

ل-آم خب من اینارو نگه میدارم فقط موهام و مرتب میکنم

ج-نه اصلا اینا باید کوتاه تر باشن نمیخوام پسرم و به عنوان عضوی از القاعده اشتباهی دستگیر کنن!

ل- اینجوریِ؟دفعه دیگه ازم تعریف کنی دیگه باورندارم!!

جف موهای لیام و با ملایمت بهم ریخت.

سرش و کمی عقب برد تا دورنمای فیسش و ببینه

ج-ببین همین جورم فوق‌العاده رو رد کردی.
اگه چند نفر تو لندن
خوشتیپ باشن
شک ندارم تو یکیشونی

ل-اوه بابا سنگین شدم با تعریفات!!

ج-حالا که قراره زین و مرتب ببینی
باید به خودت بیشتر برسی.
چون وقتی ادم مریض حال به روحیه دادن اطرافیانش احتیاج داره

هرچند که قصدش این نبود
.فقط نتونست به اصل موضوع اشاره ای بکنه.
دوست نداشت لیام به چشم زین کم بیاد و مشکلی تو رابطه شون شکل بگیره.

ل-باشه من حرفی ندارم

تو تاکسی همه ی مدت
جف حواسش و به لیام داده بود که به روبه رو نگاه میکرد
و گاه گاهی لبخند شیرینی روی لبهاش میومد
مشخصا داشت به زین و رابطه شون فکر میکرد
و جف خوشحال بود که بعد از این مدت میتونه سرپا بودن لیام و ببینه

همون هیجان همیشگی و ذوق زدگی بی انتهایی که تو چشماش رنگ میگرفت .

چهره اش باز تر بنظر میرسید با چشمای خوشرنگی که و گرم و پر از امید بودن.

زین برای لیام چیزی فرارتر از تصور جف بود.
دوست داشتنی
که نقطه ی اتصال لیام به زندگی و امید بود جف و میترسوند.

حالا بیشتر از قبل احساس مسولیت داشت بیشتر از قبل نگران بود

لیام به عنوان عزیزش و زین به عنوان کسی که وجود لیام به اون وابسته است.

باید سعی میکرد هردو رو حفظ کنه
به هر طریقی حمایت خودش و نشون بده..

.به خصوص از وقتی که به پسرش نزدیک تر شده بود و بیشتر وقتش رو باهاش میگذروند..

شبیه پیدا کردن دوستی که مدتهاست منتظر اومدنشی
هردو مشغول شناخت و بدست اوردن دوباره ی همدیگه بودن.

تا به حال انقدر از بودن کنار پسرش راضی و شاداب نشده بود
هدیه ی عزیزی که خدا دوباره بهش بخشیده بود

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now