ماشینش و مقابل بار پارک کرد.
پله هارو پائین رفت,
همون موقع پسری که دفعه پیش بهش برخورد کرده بود و در حالی دید که دستشو از استین اُورکت بلندش عبور میداد,
قدمی به عقب گذاشت تا بازم به اون پسر حواس پرت برخورد نکنه,پسر که حالا رو به روی لیام ایستاده بود لبخند عمیقی زد جوری که یکی از گونه هاش چال بزرگی می افتاد
پسر-داشتی میومدی تو؟
ل-اره تعطیله ؟
پسر-زود اومدی ساعت یازده س!
ل-به ساعت نگاه نکردم اکی
پله ی اول و بالا نرفته بود که با صدای اون پسر دوباره به سمتش چرخید
پ-حالا تا این جا اومدی, اشکالی نداره,بیا
ل- نه میرم یه جا دیگه
پسر درب شیشه ای ورودی رو هل داد, باز نگهش داشت و همون جا منتظر ایستاد
لیام که میخواست زودتر به یه محیط گرم پناه ببره وارد بار شد.قاب کاغذی کلوز رو روی درب شیشه ای گذاشت تا کس دیگه به خیال باز بودن اونجا نیاد.
کتشو دراورد پشت کانتر ایساد.لیام هم روی یکی از صندلی های نزدیک به کانتر نشست.
پ-خب چی بیارم ؟
ل- یه چیز گرم پیدا میشه ؟
پ-گرم؟! برام عجیبه که کافه نرفتی!
ل-اولین جاییه که به ذهنم رسید
پ-اولینا بهترینن!!
پ-ام میتونم برات قهوه اماده کنم
ل-ممنون
وقتی مشغول درست کردن قهوه شد
لیام تلفنشو از جیبش دراورد
پیامهای زین و باز کردز-لیم بهتر شدی؟ چه زود رفتی من الان رسیدم خونه10:00
ز-لی به دختره گفتم که واسه خودم یه عشق دارم, خوب گفتم؟10:10
ز- سنجابِ پشمالویِ دُم قهوه ایم ؟10:15
ز- ریش مخملی ؟لیم خوابی ؟ 10:17
ل-شب بخیر عشقم ❤11:15
پسر دو فنجون قهوه و دوتا تیکه کیک شکلاتی و روی میز گذاشت و
خودش سمت دیگه کانتر رو به روی لیام نشست.لیام فنجون داغ و بین دستاش گرفت بخاری که بلند می شد و عطر کیک بهش حس خوبی می داد.
پ-من هریم, هری استایلز. .
چشمای سبزش و به لبای لیام دوخت تا خودش و معرفی کنه.
ل-منم لیامم
ه-لیام تنها ؟
ل-لیام تنها.
تمایلی نداشت حرف بزنه به فنجونش زل زد. وقتی زین کنارش نبود از ارتباط با ادمای دیگه به خصوص با مردای دیگه دوری میکرد.
به عبارتی میترسید از نزدیک شدن بهشون.