19

2.5K 466 375
                                    

ت-زین ؟

ز-جانم سلام

ت-خوبی پسرم ؟دیشب کجا گذاشتی رفتی ؟صبح چندبار بهت زنگ زدم

ز- نمی دونم بی قرار بودم خوابم نمیبرد

ت-چرا عزیزم ؟ تا صبح کجا موندی ؟

ز-رفتم اسطبل همون جا موندم الانم دارم میرم دانشگاه.

ت-نگران شدم

ز-من خوبم.چه شلوغه

ت-با کارن و روث داریم میریم دور همی.نگران لیامیم شبا خونه برنمیگرده.

ز-بهشون بگو حالش خوبه

ت-کجا می مونه ؟

ز-خونه یکی از بچه ها مونده

ت-دختره ؟

ز-هان؟

ت-خونه ی دختر میمونه؟

ز-نه معلومه

ت-از کجا مطمئنی. ؟

ز-پسره ولی اگه بخوای میتونم زیر شلوارش و چک کنم!

ازصدای خنده ی کارن و روث فهمید که صداش روی اسپیکره.

ت-بی نمک تونستی یه زنگ بهش بزن تلفنش و جواب نمیده

ز-سر امتحان حتما

ت-پس باهاش حرف زدی ؟

ز-اره بابا حالش خوبه. بعد بهت زنگ میزنم فعلا.

زین کلافه پوفی کشید.یادش اومد کلید خونه رو گم کرده.ماشین و نزدیک دانشگاه نگه داشت.
داشبورد و زیر صندلیها رم دنبال کلیدش گشت.
وقتی نتیجه ای نداشت,بیخیال شد.
یه پیام برای لیام فرستاد تا بگه کلیدش و پیدا نمیکنه که
یه کپی براش بگیره.

امروز روز قشنگیه.
صبحش و کنار لیام گذرونده بود استرس فکری کمتری داشت نسبت به روزهای دیگه. پس دانشگاه و کلاس هاش رو راحت تر میتونست تحمل کنه.

///

لیام بخاطر نگاه های پرقضاوت هم کلاسی هاش بلافاصله بعد از امتحانش دانشگاه و ترک کرد.
با اون صورت ترجیح داد باشگاه نره.
چیزی برای نهار نخورده بود.میترسید دوباره زخم دردناک لبش دهن باز کنه.

جایی نزدیک کافه هوم نگه داشت.

غیر از خونه ی خودش و زین اینجا دومین جایی بود که حس خونه رو بهش میداد.

یه تیکه کیک بزرگ و قهوه و شکر سفارش داد. میدونست زین کیک شکلاتی دوست داره پس عکسش و براش فرستاد!

کافه نسبتا خلوت بود جایی نزدیک به شیشه نشست تا بیرون و ببینه.
هندزفریش و تو گوشش گذاشت.

نرم نرم بارون میبارید مردمِ بیرون قدمهاشون وسرعت میدادن تا قبل از تند شدن بارون خیس نشن.

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now