38

1.9K 438 228
                                    

ج- من از طرفش هزار بار میبوسمت هزاربار معذرت میخوام.

ل-ناراحتش نیستم.بیخیال

ج-زمان میبره ولی مطمئن باش اینجوری نمیمونه.
فکر میکنم مدتی دور باشه و تو فشار نمونه نظرش برمیگرده

ل-باورکن ناراحت نیستم

اینطور میگفت ولی حالش بدتراز ناراحتی بود!
حداقل انتظار داشت کارن بعد از چند هفته به خودش اجازه نده بهش سیلی بزنه.

ج-خوبه.باعث افتخارمه که پسر فهمیده ای مثل تو پرورش دادم .
لیام دیگه سفارش نکنما

ل-قارو قور معدم از صدا بیوفته مشکل دیگه ای ندارم.

ج-غذاهای رژیمی برات سفارش دادم فقط زنگ زدن درو بازکنی.
خیالم راحت باشه؟

ل-بابا دقت کن دوباره از اول داری جمله هارو میگی!

ج-به قدری نگرانم که تنها گذاشتمت نمیتونی بفهمی.
بلندنشی باز بری

ل- بیرون انقدر سرد هست که نتونم برم!
فعلا به بهانه های ملکه کارن برس تا برسیم به من.

قبل از اینکه من باشم شما دوتا هم و داشتین.
دوست قدیمی تو حفظ کن من جائی نمیرم.
ولی حیف... غذاهای بیرون به پای سوپ تو که نمیرسن!

ج-جدی انقدر خوب بود؟قول میدم بازم برات درست کنم !

ج-لیام  مراقب خودت باش فردا صبح زود میام پیشت

ل-باشه بای

لحظه ای بعد صدای زنگ مجبورش کرد از روی مبل بلند شه

دوپسر جون با کلاه های لبه دار فرمشون وارد شدن
غذاها ی رنگین و مخلفاتشون و تو ظرفهای مختلف یه بار مصرف روی میز چوبی میچیدن.

وقتی کارشون تموم شد بی صدا بیرون رفتن.

لیام نگاهی به میز انداخت مثل یه شام پادشاهی هیچ کم و کسری نداشت.
غذاها زیاد بودن و لیام تصمیم داشت
همه رو امتحان کنه تا از ظرفهای خالی شده عکس بگیره و جف با خیال راحت تری شب و بگذرونه.

یک ساعت بعد اخرین تیکه ی مرغ رو هم به دهن کشید.
شکمش درست مثل زنای باردار تپل و سنگین شده بود.

زیر عکس برای جف نوشت که

"به حد مرگ خوردم اگه زنده نموندم بدون بخاطر پرخوری بوده و ممنون ددی ❤

کمی تو خونه چرخید اگه میتونست با زین همچین جایی بمونه
دیگه مجبور نبودن اون خونه ی قدیمی نمور و تحمل کنن.

برای اولین دفعه بود که به پرحرفی و هیجان هری احتیاج داشت تا خودش و ازفکرای نابودکننده اش دور کنه.
پس شماره شو گرفت هری بعد از چندتا بوق برداشت

ه-افتخار دادی خوشتیپ یاد فقرا کردی

ل- سلام گفتنت هم تو یه کلمه خلاصه نمیشه!

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now