ج- من از طرفش هزار بار میبوسمت هزاربار معذرت میخوام.
ل-ناراحتش نیستم.بیخیال
ج-زمان میبره ولی مطمئن باش اینجوری نمیمونه.
فکر میکنم مدتی دور باشه و تو فشار نمونه نظرش برمیگردهل-باورکن ناراحت نیستم
اینطور میگفت ولی حالش بدتراز ناراحتی بود!
حداقل انتظار داشت کارن بعد از چند هفته به خودش اجازه نده بهش سیلی بزنه.ج-خوبه.باعث افتخارمه که پسر فهمیده ای مثل تو پرورش دادم .
لیام دیگه سفارش نکنمال-قارو قور معدم از صدا بیوفته مشکل دیگه ای ندارم.
ج-غذاهای رژیمی برات سفارش دادم فقط زنگ زدن درو بازکنی.
خیالم راحت باشه؟ل-بابا دقت کن دوباره از اول داری جمله هارو میگی!
ج-به قدری نگرانم که تنها گذاشتمت نمیتونی بفهمی.
بلندنشی باز بریل- بیرون انقدر سرد هست که نتونم برم!
فعلا به بهانه های ملکه کارن برس تا برسیم به من.قبل از اینکه من باشم شما دوتا هم و داشتین.
دوست قدیمی تو حفظ کن من جائی نمیرم.
ولی حیف... غذاهای بیرون به پای سوپ تو که نمیرسن!ج-جدی انقدر خوب بود؟قول میدم بازم برات درست کنم !
ج-لیام مراقب خودت باش فردا صبح زود میام پیشت
ل-باشه بای
لحظه ای بعد صدای زنگ مجبورش کرد از روی مبل بلند شه
دوپسر جون با کلاه های لبه دار فرمشون وارد شدن
غذاها ی رنگین و مخلفاتشون و تو ظرفهای مختلف یه بار مصرف روی میز چوبی میچیدن.وقتی کارشون تموم شد بی صدا بیرون رفتن.
لیام نگاهی به میز انداخت مثل یه شام پادشاهی هیچ کم و کسری نداشت.
غذاها زیاد بودن و لیام تصمیم داشت
همه رو امتحان کنه تا از ظرفهای خالی شده عکس بگیره و جف با خیال راحت تری شب و بگذرونه.یک ساعت بعد اخرین تیکه ی مرغ رو هم به دهن کشید.
شکمش درست مثل زنای باردار تپل و سنگین شده بود.زیر عکس برای جف نوشت که
"به حد مرگ خوردم اگه زنده نموندم بدون بخاطر پرخوری بوده و ممنون ددی ❤
کمی تو خونه چرخید اگه میتونست با زین همچین جایی بمونه
دیگه مجبور نبودن اون خونه ی قدیمی نمور و تحمل کنن.برای اولین دفعه بود که به پرحرفی و هیجان هری احتیاج داشت تا خودش و ازفکرای نابودکننده اش دور کنه.
پس شماره شو گرفت هری بعد از چندتا بوق برداشته-افتخار دادی خوشتیپ یاد فقرا کردی
ل- سلام گفتنت هم تو یه کلمه خلاصه نمیشه!