31

2.2K 421 525
                                    

ساعت از  ده گذشته بود چشماش وکه باز کرد زین و تو اتاق ندید.
اول فکر کرد رفته ولی با دیدن موبایل وکوله اش نفس راحتی کشید

با اومدن دکتر جراح و پرستارای همراهش, زین هم با قیافه ی عبوس وارد اتاق شد

"لیام تنها چطوری؟خوبی پسر؟

ل-ممنون

دکتر مشغول بررسی پانسمان و زخماش شد. کلمات پزشکی که پشت هم میگفت وپرستار دیگه توی پروندش مینوشت. 
.زین حتی یه لحظه هم به چشمای لیام نگاه نکرده بود
فکر کرد شاید بخاطر بحث دیشبشون بدخلق شده,

" نفس کشیدنت بهتره؟

ل-یکمی

"بهترم میشه چون زخم داری نمی تونم برات چسب تجویز کنم که دندت زودتر جوش بخوره.
برای همین طول درمانت اضافه میشه

دکتر چنتا سوال دیگه هم پرسید که لیام بی حواس به همشون جواب داد.
زین با بیخیالی نگاهش و ازش میگرفت!

وقتی از اتاق میرفتن زینم  همراهشون رفت تا بیشتر از وضعیت لیام بدونه.

صبحانه ی  بیمارستان دست نخورده مونده بود .
وقتی با کج خلقی زین روزش و شروع میکرد امیدی به خوب گذشتن بقیه روزش نداشت.

اخمو به اتاق برگشت هنوزم به بی محلیش ادامه میداد.
میزو جلوتر کشید
لیوان ابمیوه رو جلوی دهن لیام گرفت

"نمیخورم

زین بی حرف لیوان و سرجاش گذاشت.
و مشغول گوشیش شد

لیام بادقت زیادی حرکات عصبیشو زیر نظر داشت

" چیزی شده ؟بخاطر حرفای دیشب ,,,

ز-اگه میخوای حرف بزنی برم بیرون بشینم!

زین همیشه از شنیدن صدای لیام استقبال میکرد اما الان ازش میخواست ساکت باشه.
خوب میفهمید که تنها از خودش ناراحته ,نه زاهد یا جف. 

ل-از دنده چپ بلند شدی ؟

ز-از دنده ایم که میتونم خرخره تو بِجوم پس حرف نزن.

زین ساکت ,پوسته خشک لبشو و با دندون جدا میکرد

ل-نکن خون میاد

زین انقد پوسته رو کشید تا گوشه لب پایینش خون بیاد

ل-لجباز,دستمال,,,,

قبل از تموم شدن جمله اش زین لب پایینش و تو دهن برد.

صورت لیام نیمه کج شد.

ل-از من ناراحتی ؟

حرفی ردوبدل نشد

ل-جف زنگ زد?

ز-گوشیم خاموشه

ل-به گوشیه خاموشت نگاه میکنی, ,ولی به من نه !؟

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now