35

1.9K 426 279
                                    

سلام جبرانی فشرده براتون گذاشتم 😂
فدا محبتاتون ❤

هیچ نشونه ای از  ادمی که هری توی بار باهاش حرف زده بود
یا حتی روزای اول که اینجا اورده بودش پیدا نمیکرد

.تصمیم خودش و گرفت .
جف از عشق لیام به زین چیزی نمیدونست.ولی هری خوب میفهمید انتهای این بازی چه بلای سر لیام میاد .
اه بلندی کشید

ه-یه موضوعی هست که تو بیخبری و من میخوام بهت بگمش
ولی اول باید اروم شی و به حرفم گوش بدی

لیام سرشو به سمتش چرخوند
هری تو چشمای معصومش نگاه کرد
بهش نزدیک شد لیوان ابمیوه ی روی میز و برداشت

ه- خبری که بهت میدم ارزشش و داره پس نصف اینو باید بخوری تا بگم

ل-بامن بازی نکن هری

ه-اهلش نیستم !

همه ی لیوان و جرعه جرعه خورد.
تخت و بالاتر داد تا لیام نیمه نشسته روی تخت قرار بگیره

ه-حالت خوب نبود من و بابات ترسیدیم که بدترشی
ترسیدیم  بهم بریزی
ولی با دروغی که گفتیم داری ذره ذره اب میشی.
لیام رفیق گوش بده 
باید قول بدی وقتی حقیقت و گفتم صبور باشی.
تحمل کنی تا اوضاع بهتر بشه. قول میدی ؟

ل- چه دروغی گفتین,؟

دستی به پیشونیش کشید مردد بوداگه با گفتن حقیقت حالش بدتر میشد باید چیکار میکرد

ه-قول میدی کارغیر عاقلانه ای ازت سر نزنه؟

ل-أه هری بگو داری چی میگی؟

ه-زین دبی نیست

صورت لیام افتاده شد
ل-حدس میزدم .

ه-حدس نزن.اون ترکت نکرده فقط یه مدت نمیتونه بیاد بهت سر بزنه
شرایطش و نداره

ل-برو بیرون هری تا همه ی بیمارستان و بیدارنکردم

ه-گفتم گوش بده بعد. هنوز حرفام تموم نشده

ل-فک میکنی با بچه طرفی ؟میدونم میخوای ارومم کنی ولی بیشتر حس مسخره شدن بهم میدی

ه-چیزی که میخوام بهت بگم ارتباطی به ارامش نداره
اتفاقا ممکنه بهمت بریزه ولی تو قول دادی.

لیام ساکت موند انگشتاش و روی ورم دست دیگه اش میکشید
هنوزم جای انژوکت کبود و متورم بود

ه-زین لندنه.همون روز که تو حالت بد شد زین توی سالن افتاده بود .

سرش و متعجب بلند کرد به چشمای هری زل زده بود

ه-سرش ضربه بدی دیده بخاطر همون عمل شد بعدم خانواده اش تصمیم گرفتن منتقلش کنن لندن

ل- چیز میز نگو هری
سه هفته اس به من یه مسیجم نداده. اکی تلاشت و کردی حالا برو

هری میدونست هنوز جمله ی اصلیش و نگفته با ترس لبش و به دهنش کشید

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now