39

2.1K 441 360
                                    

به اولین مُتل که رسید پیاده شد.

چون احتمال میداد موقع خواب حرکت کنه و پایین بیوفته اتاقی با تخت دونفره گرفت

نیم ساعت با رسپشن حرف زده بود تا مطمئن بشه تخت و ملافه ها تمیزن
میترسید بیماری عفونی بگیره و دوباره اسیر دکتر و بیمارستان بشه.

اتاق کوچیک و گرم بود .
همه ی لباس هاش و دراورد

قرصی که باید بخوره رو سر وقت خورد.
با این فاصله کم انگار اروم تر شده باشه

بدون هیچ فکر اضافه ای به خواب رفت راحت و اروم به حدی که قرار نباشه هیچوقت بیدارشه.

نه زنگ موبایل نه ساعت و نه هیچ صدای مزاحمی خوابش و بهم نزد
جز کابوسی که چند وقتی میشد به اشکال مختلف سراغش میمود مرگ زین !

اینبار زینی و به خواب دید که درحال غرق شدن و اون نتونسته بود نجاتش بده.

تو خواب تک تک قطره های روی صورتش و بوسید
انقدر گریه کرد که با حس خفگی پلکاش باز شه.

پتوروکنار زد و تندتند نفس کشید.

.گلوی خشک شده اش باعث سرفه های خشکتری میشد.

با نگاهی به اطراف موقعیت مکانیش وبه یاد اورد.

نفس عمیقی از سر راحتی کشید.

پیشونیش و ماساژ داد باید راهی برای خبر گرفتن از زین پیدا میکرد
راهی جز روث وگوشی خاموش تریشا.

کاپشن و کلاهش و سرگذاشت.

کلیدش و تحویل داد.
کمی دورتر از محل اقامتش یه فروشگاه و یه تلفن عمومی بود.

از اونجا کمی شکلات ,اب میوه و کارت تلفن خرید..

ساعت هشت و نیم صبح زمان خوبی برای احوالپرسی با یاسر نبود
با این حال بهش زنگ زد

ویاسر گفته بود که امروز خبری ازشون نگرفته و تا دیشب زین به همون شکل بوده.

لیام ناامید گوشی و سرجاش گذاشت.
اینبار شماره ی هری و گرفت که باصدای دورگه ی اول صبحش سلام داد

ل-هری سلام

ه-اوه فاک لیام بگو خودتی توهم صبحگاهی نیست فاک فاک فاک

ل-همه ی فاکای دنیارو پشت هم سوارکردی

ه-فاک !کجایی پسر .اصلا تو درس عبرتی شدی برام که بچه نخوام!!
بابات تا صبح خیابونارو متر کرد دنبال تو

ل-هری ....هری گوش کن

ه-گوش چیه ..بی انصاف ول کردی رفتی
اون بیچاره چیکارکنه از استرس.
منم دیونه کرد
کل شب نیم ساعت یه بار زنگ زد

فک میکنه من جیک و پوک زندگیت و میدونم و نمیگم !
.احساس مسولیت نداری در قبال بقیه ؟
هرچی حست بگه در لحظه انجامش میدی؟
لیام من اصلا از ادمای بیمنطق خوشم نمیاد

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now