چند ساعتی از عمل زین گذشته بود.
با اومدن یاسر, زاهد هم کم کم جرات پیداکرد خودش و به جمع نزدیک کنه.بهرحال جف جلوی یاسر و تریشا نمیتونست رفتار بدی باهاش داشته باشه.
تصمیم گرفت راه حلای ذهنیش و پیاده کنه قبل از اینکه رابطه ی زین و لیام برای جف عادی بشه!
ز-اعتباری به این بیمارستان و کارشون نیست
ت-اره خیلی داغونه اینجار-نمیشه منتقلش کنیم جای دیگه ؟
ج-ولی اینجا جفتشون و میتونیم ساپورت کنیم
ی-خب لیامم ببریم
ز-چه لزومی داره ؟عمو زن عمو هستن پیشش.
منظور من چیز دیگه بود.
من و روث قراره برگردیم لندن زینم منتقل کنیم اونجات-چی میگی مگه من میتونم ولش کنم
رووث-درست میگه ما هستیم شمام همرامون بیاید
ز-دکتر طاهر متخصص فوقالعاده ایه اشنام داریم خیالمون راحته از اون جهت
ت-فکر بدی نیست
پس تو بمون برای کارای شرکت. ما سه تا پیشش هستیم.شایدم بمونم تا وضع حمل روثج-حالا صبر کنید تا بهوش بیاد بعد
ز-نه عمو الان مهمه که کجا باشه به کارکنای اینجا اعتمادی نیست قبل از اینکه دیر بشه باید فکری کرد
. بریم بابا زود تر کارای انتقالش و بکنیم ؟ی-حرفی ندارم.
زاهد خوشحال شد بی حرف به خواسته اش رسیده بود
این فاصله میتونست برای زین التیام بخش باشه
میتونست همه چیز رو به روال عادی برگردونه...جف دستش و روی شونه ی کارن گذاشت
ج-نمیخوای ببینیش ؟ک-میتونم نخوام ؟
لبخندی زد ,بازوی کارن و گرفت تا کمکش کنه تو راه رفتن.
از اخرین دفعه ای که لیام و دیده بود نحیف تر بنظر میرسید
.بغض و ناراحتی به دلش چنگ مینداخت ولی هنوزم سفت و سخت پای عقاید هموفوبیش میموند.اشکاش و پاک کرد.
ک-یه ماشین صدا کن برم خونهدست جف از کمرش باز شدمتعجب تو صورتش زل زد
ج-میخوای بری؟من و پسرت و ول میکنی؟
ک-تو پسرت و داری ,اونم تورو!
ج-بچه نشو کارن ما بهت احتیاج داریم
ک-این لیام به من احتیاج نداره.
لیامی که من بدنیا اوردم دیگه وجود نداره.
با این مدلش نمیتونم کنار بیام. باورکن.. نمیتونم..ج-میفهممت فقط صبر کن درستش میکنیم همه چیرو
ک-جف پی اونجا خونه ی منم هست درسته؟