12

2.4K 499 133
                                    

زین  بازوی لیام و کمی چلوند,
امشب راحت تر از دفعه های پیش میتونستن کنار هم وقت بگذرونن.

شونه به شونه ی هم, پله های بار و پائین رفتن.
صدای ملایم پیانو شنیده میشد,
فضای نسبتا تاریک که با لامپای سبز رنگِ نئون زیباتر شده بود,
ترکیب بوی عود و سیگار حس گرمای خوبی رو منتقل میکرد.

ز-از اینجا خوشم اومده

ل- خوبیش این که نزدیک به خونمون

ل- خب چی بخوریم ؟

ز- نمی دونم یه چیز سبک مثلا

ل-چرا سبک؟

ز-نمیخوام چرت و پرت بگم

ل-اونو که همیشه میگی! نگران نباش خودم حواسم بهت هست

ز- توام میخوری؟

ل-نه یکیمون باید رانندگی کنه. !

ز-پس هیچی دیگه.

لیام دوتا ابجو سفارش داد.

ز-بریم اون سمتی بشینیم,

کنجِ بار یه کاناپه ی خالی بود,
که فضای تاریکتری نسبت به بقیه قسمتها داشت.
زین دستشو دور کمر لیام چسبوند یه پاشو روی رون لیام گذاشت و بازوش و با دست دیگه سفت گرفت

ل-زین مالیک فرار نمیکنم!

ز- احتیاط شرط عقل!

لیام گونه ی زین و بو کشید.
ل-هممم ارزومه یه روز بخورمت

ز-الانم میتونی اگه بخوای. !!

لیام نیشگونی به شکم زین گرفت

ز-چته وحشی ؟

ل-رومانتیک میشم ,میگیری روش میشاشی!

ز- خواستم بگم مال خودته اختیارشو داری!

ل-اها, غیر مستقیم گفتی بخورش!

ز-خب بخورش!
لیام با غیظ نگاش کرد

ز-چیه خب اصلا من هیچی نمیگم ,ولی اگه خواستی من مشکلی ندارم!

لی لباشو به گونه زین چسبوند
ل- پسرِهمیشه داغم!

زین بیشتر لیام و به خودش چسبوند وقتی نگاه خیره ی پسر روبه روش و رو لیام دید. 
 
ل-بنظرت دستشوییش کجاس؟

ز- هممم بلوجاب تو دستشوئی؟!

ل-زین, واقعا دستشوئی دارم.

ز-خیله خوب !اون پشت مشتاس دیگه,

ل-تو نمیائی ؟

زین چشمکی زد
ز-براچه کاری؟

ل-  شت مخ

وقتی لیام بلند شد,
سرتاپای اون پسر هیز چشم شده بود, با نگاه ذره بینی ش داشت لیام و درسته قورت میداد.
زین  با خودش گفت اگه یه بار دیگه اون‌طوری لیام و نگاه کنه حسابشومیرسم حتما. 
لی راه روی کوچیکی که سمت چپ بار  بود و پیچید
پسر نگاهشو به گوشیش داد,
شاید سعی  می‌کرد که رفتار زشتشو معقول  تر نشون بده!

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now