زین بازوی لیام و کمی چلوند,
امشب راحت تر از دفعه های پیش میتونستن کنار هم وقت بگذرونن.شونه به شونه ی هم, پله های بار و پائین رفتن.
صدای ملایم پیانو شنیده میشد,
فضای نسبتا تاریک که با لامپای سبز رنگِ نئون زیباتر شده بود,
ترکیب بوی عود و سیگار حس گرمای خوبی رو منتقل میکرد.ز-از اینجا خوشم اومده
ل- خوبیش این که نزدیک به خونمون
ل- خب چی بخوریم ؟
ز- نمی دونم یه چیز سبک مثلا
ل-چرا سبک؟
ز-نمیخوام چرت و پرت بگم
ل-اونو که همیشه میگی! نگران نباش خودم حواسم بهت هست
ز- توام میخوری؟
ل-نه یکیمون باید رانندگی کنه. !
ز-پس هیچی دیگه.
لیام دوتا ابجو سفارش داد.
ز-بریم اون سمتی بشینیم,
کنجِ بار یه کاناپه ی خالی بود,
که فضای تاریکتری نسبت به بقیه قسمتها داشت.
زین دستشو دور کمر لیام چسبوند یه پاشو روی رون لیام گذاشت و بازوش و با دست دیگه سفت گرفتل-زین مالیک فرار نمیکنم!
ز- احتیاط شرط عقل!
لیام گونه ی زین و بو کشید.
ل-هممم ارزومه یه روز بخورمتز-الانم میتونی اگه بخوای. !!
لیام نیشگونی به شکم زین گرفت
ز-چته وحشی ؟
ل-رومانتیک میشم ,میگیری روش میشاشی!
ز- خواستم بگم مال خودته اختیارشو داری!
ل-اها, غیر مستقیم گفتی بخورش!
ز-خب بخورش!
لیام با غیظ نگاش کردز-چیه خب اصلا من هیچی نمیگم ,ولی اگه خواستی من مشکلی ندارم!
لی لباشو به گونه زین چسبوند
ل- پسرِهمیشه داغم!زین بیشتر لیام و به خودش چسبوند وقتی نگاه خیره ی پسر روبه روش و رو لیام دید.
ل-بنظرت دستشوییش کجاس؟ز- هممم بلوجاب تو دستشوئی؟!
ل-زین, واقعا دستشوئی دارم.
ز-خیله خوب !اون پشت مشتاس دیگه,
ل-تو نمیائی ؟
زین چشمکی زد
ز-براچه کاری؟ل- شت مخ
وقتی لیام بلند شد,
سرتاپای اون پسر هیز چشم شده بود, با نگاه ذره بینی ش داشت لیام و درسته قورت میداد.
زین با خودش گفت اگه یه بار دیگه اونطوری لیام و نگاه کنه حسابشومیرسم حتما.
لی راه روی کوچیکی که سمت چپ بار بود و پیچید
پسر نگاهشو به گوشیش داد,
شاید سعی میکرد که رفتار زشتشو معقول تر نشون بده!