44

2.1K 450 288
                                    

If you want a lover
I'll do anything you ask me to
And if you want another kind of love
I'll wear a mask for you
If you want a partner
Take my hand
Or if you want to strike me down in anger
Here I stand
I'm your man
#########
############
If you want a boxer
I will step into the ring for you
And if you want a doctor
I'll examine every inch of you
If you want a driver
Climb inside
Or if you want to take me for a ride
You know you can
I'm your man
########
#########
And if you've got to sleep
A moment on the road
I will steal for you
And if you want to work the street alone
I'll disappear for you
If you want a father for your child
Or only want to walk with me a while
Across the sand
I'm your man

قبل از ورود به بیمارستان ایستاد بنظر میرسید که دو دلِ یا فکری مانع رفتنش میشه.

ج-چیشد؟داره بارون میگیره ها بریم زودتر

ل-من خوبم؟تیپم ,راست بگو

ج-خیلی خوبی شک نکن

تو مسیر لیام بازهم سوالش و به شکل های مختلفی پرسید و بازهم همون جواب و گرفت
استرس دیدن زین بعد از طولانی ترین مدتی که تجربه میکرد لحظه لحظه شدیدتر میشد.

نرسیده به بخش پرستاری
تریشا درست مثل جت جگی به سمتشون شلیک شد
صورت لیام غرق بوسه هاش میشد درحالی از تعجب سرجاش خشک شده بود

ج-تموم شد بچه! تریشااا

تریشا بغل کوتاهی به جف داد
انقدری خوشحال بود که بتونه همه ی ادمای اطراف و به اغوش بکشه.

ج-دیدیش؟

ت-دیدمش
بوسیدمش
نوازشش کردم
نمیدونی چقدر خوشحالم انگار خدا یه زندگی دوباره بهم داده باشه.

لیام با حسرت به لبهای تریشا نگاه میکرد ازتصور اون کلمات که خیلی دور بنظر میرسیدن
برای خودش و زین ..ناراحت بود

ل- خوبه ؟حرف میزنه؟

ت-خیلی کم

ل-میشه دیدش؟

ت-امم نه فقط من و یاسر تونستیم ریس بخش اجازه ی ملاقات نمیده به همه!!

لیام غمگین به پدرش نگاه کرد سعی داشت ظاهر درهم شکسته شو پنهون کنه

ج-با کی باید حرف بزنیم تا اجازه بدن؟

ت-فعلا منتقلش نمیکنن بخش.
منتقل که شد میری به دیدنش.

روبه لیام گفت..

خیلی دوست داشت
بپرسه که زین سراغش و گرفته یا نه ولی نمیتونست.

نیمکتِ کمی جلوتر لیام و نشوند.

ج-بشین من ببینم میتونم کاری کنم.

لیام نگاهش و به سمت دیگه ی راهرو داد

قیافه ی شاد زاهد و روث بیشتر ناراحتش میکرد .
یه جوری احساس شکست داشت که انگار بزرگترین مسابقه ی زندگیش و باخته .

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now