************نزدیک به جف نشسته بود.
اروم اشک میریخت,
با جف سرسنگین بود
ولی بازهم حرفاش و به زبون میاورد.ک-رویاهایی که داشتم به باد رفت. نمیدونستم قراره همه رو باهاش چال کنم!
ج-خودم هنوز گیجم ,
نمیدونم چه شکلی کنار بیام با این موضوع, نمیتونم تاثیری روی فکرات بذارم
ولی میشه کمی صبر کنی؟ک-برای چی؟
ج-برای قضاوتش, فحاشی , بیرون انداختن پسرمون از خونه اش
ک- تو میدونی چی تو دل من میگذره ؟
لیام عزیزم بود.زندگیم با اون معنا پیدا میکردج-هنوزم هست فقط کافیه کمی صبور باشیم
ک- نمیتونم ببینم ثمره ی زندگیم خراب شده,اینده ای نداره,کثیف شده ,
چرا از بین این همه ادم بچه ی ما ؟ج-اینا فکرای غلط توان.
خیلیا بچه شون اینشکلی میشه
ازش حمایت میکنن نه مثل ما . اولین چیزی که فکر میکنیم دورکردنش از خودمونه.ک-این فکرامال تو نیست ؟یه دفعه چیشد ؟ نمیفهممت
ج-فکرای من بود.
اما الان پای بچمون وسطه .
نمیتونم بذارم بیکس و تنها بیوفته گوشه ی این خراب شده
و با خودش فکر کنه چرا پدرو مادری ندارم که ازم حمایت کنن.
فقط میخوام درکش کنم و از دید اون به مسئله نگاه کنم.ک-وقتی میتونه طور دیگه ای زندگی کنه چرا نکنه ؟
چرا باید اسیر گناه به این بزرگی بشه.
مگه منو تو کم زحمت کشیدیم برای تربیتش؟
هر دختری و میتونه جذب خودش کنه چرا نمیکنه؟
چون مغزش فاسد شده.
انقدر کثافت کاری کرده دلش و زده
میگه خب اینطوریشم امتحان کنم. غیر از اینه ؟ج-شاید غیر از این باشه.
شاید نتونه جور دیگه ای زندگی کنه.
به تو بگن با یه زن به حیاتت ادامه بده میدی ؟میتونی؟ک-پس قبول داری مریضه ؟!
ج-مریض یا هرچیزی من
میخوامش, پسرمه, جونمه.
امروز گفتی مایک پترسون اره من اخراجش کردم نمیدونستم خرج خواهر سرطانی و مادربزرگ پیرش و میده
نمیدونستم افسردگیش عود میکنه.
پشیمون شدم همون موقع.
مخارج خانواده اش و میدم ولی چه فایده.؟
الان چی ؟
میخوای خودش و بُکشه بقیه عمرتو و با یه سنگ خاکستری و دسته گلای بابونه سر کنی؟ میتونیم حفظش کنیم عامل دلگرمیش باشیم.ک-جو زده شدی خودت نمیدونی چی میگی.دیدی مریض حاله هوا ورت داشته؟
ج- نمیتونم مجبورت کنم.
ولی لطفا هرکاری میکنی هرچی میگی از جانب خودت بگو.
چون من قراره کنارش بمونم تو هر کثافتی که هست!اگه قرار باشه غرق بشه ترجیح میدم تلاشم و کرده باشم برای نجاتش
نه اینکه پاشنه ی کفشم و فرو کنم تو چشمش و فشارش بدم بیشترزیر اب بره. میفهمی ؟