روی صندلی های بار مورد نظر زین چسبیده بهم گاهی میخندیدن و گاهی تو سکوت زیادی محو میشدن..خلوت دو نفره ای که مانندش و کم پیش میومد تجربه کنن
زین قصد داشت مشروب دیگه ای سفارش بده اما لیام مانعش شد
همین الانم به حد کافی مست شده بود سرش و بین گردن لیام فروبردز-بیب چرا نمیذاری
ل-زیاد خوردی ببین چشمات و
زین پلکاش و از هم فاصله داد
ز-بدم میاد بابابزرگ میشی
دستش و بین پاهای لیام برد وقتی گردنش و میبوسید..اما لیام که هنوز هوشیار تر بود مچش و گرفت و روی پاهاش خودش برش گردوند
ل-اینجا نه
ز-کجا پس؟
ل-میریم خونه
زین لجوج و دلخور گلایه کرد
ز-میخوام بازم بخورم تو مث سرگین غلتان جلوم و گرفتی!!
از کلمه ی سرگین غلتان و حرفی که به خودش زده بود بلند خندید.
روی بینیش و بوسید
ل-عاشقتم سرگین خوشبوی من!ز-گمشو گوساله هنوز انقد مست نیستم ندونم چی میگی!
ل-احمق خودت گفتی الان!
زین روش و به جهت مخالف داد جایی که چند نفر در حال صحبت باهم بودن بدون توجه به لیام تلو تلو خوران از جا بلند شد
ل-نیوفتی ؟
ز-حواسم هست
لیام رد حرکتش و دنبال کرد نمیتونست رهاش کنه باید مطمئن میشد به دستشویی میره..اما زین با تغیر جهت به سمت اونا خیلی زود سیگار به لب برگشت درحالیکه سرمست و خوشحال لبخند میزد
ز-ببین چی پیدا کردم
ل-علف؟
زین بعد از چند پک پشت هم نالید
ز-اه کام نمیده
ل-بدش من
دست زین و به سمت لبهای خودش گردوندل- فاک این خیلی خوبه
تلاش میکرد دودش و حلقه حلقه بیرون بده اما بی فایده بود
ز-بلد نیستی نگاه
جوری با مهارت همه ی دود و شکل دار بیرون میفرستاد که نگاه تحسین برانگیز لیام به سمتش جلب شه
ل-چه جوری میکنی من چرا نمیتونم
ز-چون خنگی
قبل از اینکه به انتهای سیگار برسن زین بلند شد تا یکی دیگه بخره اما مچ دست لیام مانعش میشد
ل- برگردیم.بسه دیگه
ز-ننااااا بس نیس همش و تو کشیدی یابو