Chapter10:تَپ تَپ

126 18 0
                                    

"این خیلی دوست داشتنی به نظر میاد خانم مکس ول"

"اوه،لطفا جولیا صدام کن"

مادر جیلین دستکش های آشپزی خود را از انگشتانش رد کرد و ان را روی اُپن اشپزخانه گذاشت.برای جیلین عجیب بود که چگونه ۴ نفر در آشپزخانه کوچکشان جا میشدند و چطور انهمه غذا را در آن میز تک نفره جا شده بودند.

علاوه بر اینها برای جیلین درک ان سخت بود که چرا یک زوج، خیلی تمیز و معصوم روبرویش در خانه او نشسته بودند.مادرش به محض رسیدن به آنجا لکه های روی کف آجری را به اندازه ۵ سال جشن شکرگذاری تمیز کرده بود ولی این مکان همچنان به نظر احمقانه میامد.هیچ جایی برای انسانهایی مثل انها انجا وجود نداشت_انسانهایی که سالی ۶ طرح میساختند و درواقع کار مهمی برای زندگی کردن انجام میدادند.

یک زن در سمت چپ وجود داشت.فلورا. بامزه بود
_جیلین وقتی او دومین نفری بود که وارد شد این فکر را کرد. شانه های کوچک و چشم های سبز بادامی داشت و موهای بور شیکی که تا پشت گردنش میرسید و فر و پیچیده و موج دار بود که نوعی ملایمیش کرده بود.

پیراهنش کوتاه بود_خیلی کوتاه و سینه هایش را با افتخار در خط وی شکل شکافش بیرون انداخته بود.
جیلین داشت خود را با دستمال سفره مشغول میکرد آن را پاره میکرد گرد میکرد تا به گلوله برف تبدیل شود، تا دست از زل زدن به او بردارد.

بغل دستش همسرش نشسته بود.ادواردو کسی که جیلین فهمید زل نزدن به او نیز همانقدر سخت است.او سبزه بود_تیره تر از کوانتین با ابروهای کلفت و چال گونه عمیق که وقتی لبخند میزد معلوم میشد.و لحجه ای اسپانیایی داشت که با هر تلفظ آر زبانش را میچرخاند. طوری به فلورا نگاه میکرد که انگار در مردمک چشمان ان زن ستاره وجود داشت.

"عذرخواهی میکنیم که نتونستیم همونطور که قول داده بودیم براتون دسر بیاریم.فلورا بیشتر از اونی که انتظار داشتیم طولش داد"

فلورا انگشتش را روی بینی اش گذاشت و سرخ شد. "اوه.سیسس! مشتاق بودم که تحت تاثیر قرارتون بدم ولی بله، ممنون که دعوتمون کردی جولیا. میدونم خیلی یهویی شد"

مادر جیلین گفت "بهتر از این موقع نمیتونستین بیاین!" و یکی از بازوهایش را دور پسرش حلقه زد. جیلین را طوری در آغوش کشید که او دردش گرفت"جیلین این افراد برات یه سورپرایز دارن"

جیلین چشمانش را از مرغ زغالی گرفت و به آن زوج جوان نگاه کرد.فلورا لبهایش را جمع کرد، ادواردو با یکی از بازوهایش شانه های او را پوشاند.

"جیلین من و همسرم برای یه برنامه ای داوطلب شدیم که به افراد کم بضاعت یه تحصیلات دومی میدن. با هزینه درمان مادرت و شرایط خانوادتون و فعالیت های خارج از درسِت در دوران دبیرستان، یکی از بالاترین تعلق گیرنده های توی لیست بودی"

Bad Moon[BxB](persian Translation){completed}Место, где живут истории. Откройте их для себя