او رفته بود.
یک دقیقه،و بعد از ان،او دیگر...رفته بود.
تیسپر لبه جاده ایستاده بود و داشت شاخ و برگ درختان جنگل تاریک را تماشا میکرد که در این باد به ارتعاش در میامدند و صدا میداند.کوانتین در سایه ها ناپدید شده بود.میان شاخ و برگ ها خودش را گم و گور کرده بود و هر لحظه داشت اثارش کمرنگ تر میشد.
بیلی و الیزاوتا پس از او دنبالش رفتند.سپس این ایزی بود که با چشمان ابی و کشیده اش برگشت و به او نگاه کرد"امم..."این تمام چیزی بود که او گفت.سپس پشت سر انها در تاریکی ناپدید شد.
"مت،زود باش!"تیسپر به بازوی او چنگ انداخت"باید دنبالشون بریم."
"شوخیت گرفته؟تیسپر،اونا گرگ ان.میدونن دارن چیکار میکنن،ما نمیدونیم."
تیسپر پافشاری کرد."مت،این میتونه جیلین باشه."
مت بیچاره به نظر میرسید.بین رفتن به جنگل یا ماندن در لبه جاده گیر کرده بود.
"اروم باش،بچه."لئو به صندلی عقب تکیه داد و بازوی لاغرش را روی لبه پنجره گذاشت."من حواسم به ماشین هست.به هر حال با این پای لنگ کمک زیادی ازم ساخته نیست."
قبل از انکه مت بتواند موافقت کند،تیسپر داشت او را پشت سرش میکشید و شاخ و برگ درختان را در ان باد کنار میزد.انجا تاریک بود_تاریک تر از وقتی که کنار لئو لب جاده بودند.تیسپر چیزی جز نیمرخ درختان را نمیتوانست ببیند_تنه انها شکسته و بعضی با چیزی مثل نوار بزرگ بسته شده بودند.چیزی حتما ترسناک. استین مت را از سر ترس محکم گرفت.انها روی سنگهای بزرگ سر میخوردند و در ان تاریکی به دنبال ردی از بقیه بودند.حتی یک صدا.تیسپر هر چه بیشتر چیزی نمیشنید،بیشتر قلبش در سینه میکوبید.
"از کدوم طرف اومدیم؟"او از سمتی به سمت دیگر چرخید.همه درختان یک شکل بودند،هر کدام کپی دیگری.
مت نیز به اطراف چرخید،به دنبال ردی از جاده بود،و پشت گردنش عرق سرد میریخت"تف بهش،تیسپر."
"تقصیر من نبود!"
"تو کسی هستی که ما رو کشوندی اینجا!فکر کنم راه برگشت به جاده از این طرف باشه."
"این طرفه."تیسپر به جهت متفاوتی اشاره کرد."من اون تنه شکسته رو یادم میاد."
"از این تنه های شکسته همه جا هستن!"
تیسپر داد زد"اینهمه داد نزن.تو توی گروه تجسس بودی مگه نه؟خب،برامون قطب نمایی چیزی درست کن."
"قراره یه قطب نمای عن چه کمکی بهمون کنه وقتی حتی نمیدونیم از کدوم مسیر اومدیم؟"
"نمیدونم،نمیدونم،باشه مت؟من_"
دستی از تاریکی بیرون امد و انگشتان بلندش جلوی خارج شدن کلمات تیسپر را گرفتند.تیسپر در کف دست او داشت میجنگید و دهانش را تکان میداد.سرما وجودش را فرا گرفته بود و موهای تنش سیخ شده بودند.
YOU ARE READING
Bad Moon[BxB](persian Translation){completed}
Werewolf*بهترین داستان تخیلی سال ۲۰۱۸ *رتبه ۱ فیکشن گی *برنده جایزه بهترین داستان واتپد در سال ۲۰۱۹ در پس فرار از گرگ ها 'جیلین مکس ول' شیفته 'کوانتین برونکس' میشود و آن دو در کنار یکدیگر دیو درون قلب جیلین را آزاد می کنند . _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _...