این تیر بالاتر رفت و به گلوی هیولا برخورد کرد.گفتن اینکه چقدر عمیق سوراخ کرده است،سخت بود.ولی مایع تا اخر خالی شد و هیولا با زوزه ای بلند سرش را به عقب پرت کرد.از روی کوانتین کنار رفت و او را در حالی که از نفس افتاده و سوراخ شانه اش خونریزی میکرد رها کرد.
تیسپر از پشت هیولا سر خورد و پرید و روی زانویش افتاد.ولی این باعث شد تا لیچوند سریع تر حرکت کند. ان روی چمنهای خیس دوید و باعث شد دستانش گِلی و موهایش خیس از اب باران شود و به هیولای اول چنان محکم برخورد کرد که باعث شد هر دویشان پرت شوند_به سمت حصارهای چوبی که ان را شکستند
تیسپر بلند شود و پابرهنه به سمت متیو دوید و او زمانی که تیسپر دستانش را دور گردنش حلقه کرد،به موقع گرفتتش"مت."
"تیسپر،پشمام!"تیسپر را به خودش نزدیک تر کرد و دستش را درون موهای خیس او برد"این اونه؟این جیلینه؟"
تیسپر دستش را از دور مت برداشت ولی نه کامل.هنوز هم از گردن مت اویزان بود و سرش را تکان داد.
محکم تکان داد.چشمانش در ان سمت حیاط جیلین را پیدا کردند که زیر نور قرمز ماه به شدت مرگبار به نظر میرسید.او چنگالهایش را روی صورت هیولای اول کشید و از چشمش تا دهانش را پاره کرد.هیولا متقابلا حمله کرد و شانه او را پاره کرد.فریاد هایی که از هر دوی انها می امد_صداهایی که هنوز هم جا داشت بیشتر شوند،باعث شد پاهای تیسپر دوباره در بروند.حتی نمیتوانست اسم جیلین را فریاد بزند.به شدت داشت میلرزید.روی زمین افتاد و از دور تماشا کرد که چگونه جیلین هیولا را برداشت و روی زمین کوبید.
انها طوری که جانوران وحشی دعوا میکنند،میجنگیدند.
حرکات کند ولی قدرتمند چنگالها دندانهای بلند و تیز و درخشانشان که یکی پس از دیگری گاز میگرفتند.تشنه پیدا کردن گوشت از هر قسمت از بدنشان بودند.هر ضربه نیرویی داشت_یک موج شک اور که مانند ضربات بیسبال در هوا جریان داشت.هر ضربه خیلی محکم بود طوری که تیسپر میتوانست ان را از هر جهت بشنود.سپس هیولا،جیلین را با پوزه اش گرفت_سه دندان تیز خود را درون گردن او فرو کرد.
او یک زوزه طوفانی کشید و به صورت ان حمله کرد.
چنگالهایش با هر ضربه پوست را پاره میکردند.ان داشت زیر جیلین مبارزه میکرد ولی سم تیر حرکاتش را کندتر کرده بود.حال جیلین خیلی سریعتر بود،بنابراین پوزه اش را باز کرد_دندانهایش تیزش را درون گردن ان فرو کرد.و تیسپر صدای شکستن را خیلی بلند شنید.
میتوانست لرزه ان را درون استخوانها،انگشتان دست و پایش حس کند.و هیولا دیگر زیرش حرکت نکرد.
فلیکس داشت به کوانتین کمک میکرد تا بلند شود و تفنگ را در کف دست او گذاشت.به او پرید "از اینجا برو بیرون."ولی کوانتین جم نخورد.رنگش پریده بود و داشت به زمین زیر پایش نگاه میکرد.
YOU ARE READING
Bad Moon[BxB](persian Translation){completed}
Werewolf*بهترین داستان تخیلی سال ۲۰۱۸ *رتبه ۱ فیکشن گی *برنده جایزه بهترین داستان واتپد در سال ۲۰۱۹ در پس فرار از گرگ ها 'جیلین مکس ول' شیفته 'کوانتین برونکس' میشود و آن دو در کنار یکدیگر دیو درون قلب جیلین را آزاد می کنند . _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _...