این اولین باریه که تصمیم گرفتم بنویسم.
اگه به خودم بود هیچ وقت سراغش نمیرفتم ولی دکتر جانگ گفته این میتونه برای درمان افسردگیم موثر باشه.
گفت که بهتره به جای بال و پر دادن به نگرانی های داخل ذهنم ، اونا رو روی یک برگه بنویسم , این میتونه کمی افکار مخدوشم رو از بین ببره و میتونه برای ذهنی که هر لحظه بیشتر رو به زوال میره و به همراه خودش زندگیم رو هم به قعر جهنم میکشه یه نوع راه نجات باشه.
و میخوای اعتراف کنم؟!؟ فاک آف...
اره همین چند خط هم داره ارومم میکنه. بلاخره یه بار یکی از این حرف های دکتر دیوونه درست از آب در اومد...
ولی این واقعا حس خجالت و دیوانگی رو بهم میده.
بهرحال من مین یونگی 15 ساله از دگو هستم.
یخورده مسخره است نه؟
چرا من خودمو به خودم معرفی میکنم؟!؟ :/
_________________________________________
اولین تجربه ی نویسندگی با یک فیک لقمه ایه تهگی...
Hope u like it and support it...
99/4/9 = time start
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...