امروز با باقی مونده ی پول تو جیبی ماهیانم یه دفترچه دیگه گرفتم.
میخوام بشم کسی که تهیونگ دوست داره ، کسی که بخواتش ، کسی که بهش نیاز داشته باشه ...
میخوام که منو بخواد. حتی بیشتر از جیمین...
پس تصمیم گرفتم یه مدت بجای اینکه بشینم دور تر شدنشو ببینم...
ببینم چقدر داره رویای به دست اوردنش محو تر میشه.
شروع کنم و همراه این نگاه کردن هام یا کار مفید انجام بدم.
من همین الانشم ندارمش پس بزار تلاشمو بکنم نهایتا بیشتر از چشمش میوفتم.
فعلا توانایی اینکه بهش بگم میخوامش رو ندارم.
چون من هیچ کس نیستم.
نه حتی شخصیتی...
پس نیازه خودمو بسازم...
هرچی راجب تهیونگ فهمیدم رو توش یادداشت کنم و موقعیت ها رو برای نزدیک شدن بهش بچینم و بسنجم.
مهم نیست روانیم یا هرچی. من درمانمو توی وجود تهیونگ میبینم...
و(من اونو مال خودم میکنم)
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...