امشب باز یک خراش دیگه رو روی دستم حک کردم.
اون رنگ قرمز که روی سفیدی پوستم جاری شده واقعا زیباست. انگار یه اثر هنریه...
خونی که رقصان ، از زندان رگ ها بدنم با جوشش عجیبی به بیرون تراووش میکنه.
و این دردیه که حق منه...
تا اخر عمر...
تا ابد....
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...
note5
امشب باز یک خراش دیگه رو روی دستم حک کردم.
اون رنگ قرمز که روی سفیدی پوستم جاری شده واقعا زیباست. انگار یه اثر هنریه...
خونی که رقصان ، از زندان رگ ها بدنم با جوشش عجیبی به بیرون تراووش میکنه.
و این دردیه که حق منه...
تا اخر عمر...
تا ابد....