وضعش وخیمه...
مثل اینکه حتی نوبت عمل داره...
ولی خواسته به عنوان اخرین روز های قبل از عملش پیش تهیونگ و بچه های مدرسه بمونه...
ولی الان جونش داره قیمت این خواستن رو میپردازه ...
تقاص گرونیه...
نه فقط برای خودش ...
بلکه این بلا کل وجود تهیونگ رو
مادر و پدرش رو
و بدتر از همه من رو گرفته.
کاش چشماتو باز کنی تا بهت بگم چقدر بهت مدیونم.
چقدر شیرینی...
چقدر ازت ممنونم.
و کاش تپش های قلبتو برای نگه داشتن خون سر رفته از زخم حماقتم صرف نکرده بود...
.
.
.
.
بیست و سوم_______________________
ارزش زندگیمو نداشت...
_____________________________________
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...