note4

814 177 10
                                    

داشتم بهتر میشدم خیلی بهتر ولی امروز دوباره با دیدنش تمام تلاش هام خراب شد ...
فقط دیدنش کنار جیمین کافی بود با اون لبخند زیباش که روونه ی چشم های مضخرف و نا لایق حیمین میکرد کافی بود که الان بخوام مثل قبل تیغ اهنی رو مهمون پوست دستم کنم. و این درد رو با تمام جانم قبول کنم تا بلکه این قلب لعنتی و مغز احمق بفمه که اون هیچ وقت مال من نمیشه.
هیچ وقت نمیتونم مثل جیمین به عنوان دوست کنارش راه برم .
هه چه افکار خوشی دارم...
اخه کیه که با یه پسر دوست شه که پدرش بخاطر قمار به قتل رسیده و مادرش هرزگی میکنه...
یونگی دیوانه نیستی ، تو بی اندازه خوش خیال و احمقی...
اره تو احمقی...

puppeteer (Taegi)Where stories live. Discover now