زمزمه های دوستی تهیونگ و مینیانگ یک عامل تخریب کننده ی اعصابمه...
و خیلی جالب اینجاست که تهیونگ انگار بدش نیومده...
از اون روز
مینیانگ بیشتر میاد جلو
به حدی که اگه جلوش رو نگیریم فردا سر از اغوش تهیونگ و پس فردا باید از توی حلق تهیونگ جمش کنیم.
و شاید اگه اون نگاه گرگ مانند تهیونگ روی اندامش نمیچرخید ، من وجودش رو به ناحیه ی پایین بدنم دایورت میکردم...
و جالب تر...
اون کاغذ شماره ای بود که به تهیونگ داد تا باهاش تماس بگیره...
و خوب...
واتتت د هلللل
تهیونگ بعد از گرفتن کاغذ با اون تیپ هدبند دار و موهای بالا زدش بهش چشمک زد :/
اون لحظه دوست داشتم خنجرمو بردارم و توی چشمش فرو کنم...
و غیر اون قلمبه های بدن مینیانگو از تنش بکنم و صافش کنم...
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...