شاید از وقتی که باهاش صحبت کردم بیشتر توی خیالش رفتم...
جیمین توی فعالیت های بدنی مدرسه شرکت نمیکنه...
همیشه بازی های اروم رو انجام میده.
با وجود شخصیت شیطون فعالیت بدنی انچنانی انجام نمیده...
نه که نخواد .
اون نمیتونه...
سر همین همیشه توی بازی های ورزشی ضعف داره...
سر همین موقعی که توپ بدمینتونش توی درخت مدرسه گیر کرد تهیونگو خبر کرد.
هرچند خودشم پی برد که انتخاب اشتباهی کرد...
با وجود شخصیت فوق شیطون و بیشفعال تهیونگ ، سپردن اوردن توپ از درخت بزرگ مدرسه که به شاخه های بلند تیزش معروفه کار درستی نبود.
و نتیجه ای جز اینکه خود تهیونگم اون بالا گیر کنه نداشت.
هرچند فکر میکنم این بازم از نقشه های دیگه ی جیمین برای نزدیک کردن تهیونگ به من بوده...
مطمئنم میدونسته اگه تهیونگ بره بالا ، بعد نیازمند کسی میشه که اونو بیاره پایین...
و قطعا از قبل اون ناجیه تهیونگ رو هم انتخاب کرده بود.
...من...
پسره ی سر به هوا جوری بی پروا از درخت بالا رفته بود که لباسش توی شاخه ی تیز درخت گیر کرده بود و پاره شده بود...
ازاد کردن لباسش کلی وقت برد ولی چیزی که باعث میشد این ثانیه ها کش دار تر شن این بود که بخاطر روی یک شاخه بودن فاصله ی بدنامون صفر بود...
و نفس های گرمش مهمون گردن حساسم میشد...
پسره ی کله شق...
من داشتم سکته میکردم و اون یه ریز به بی پروایی و حواس پرتی خودش میخندید...
بی توجه به اینکه ممکن بود هر آن بخاطر خنده هاش ضعف کنم و از همون بالا پرت شم پایین...
آره...
از چشم های جیمین مشخص بود...
چشمای که مشخص بود ارزوی یه بار انجام یه فعالیت بدنی زیاد رو داشت...
بی محدودیت...
بی دردسر.
نه که نخواد...
اون فقط نمیتونه
(اون بیماری قلبی داره...)
.
.
.
.
.
.
نامه ی هفدهم_______________________
من لایق این کمک ها هستم؟
__________________________________
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...