داره عصبانیم میکنه.
چون بهش تنه زدم دیگه بهم نگاه نمیکنه؟
چون بهش بی محلی کردم؟
تهیونگ همه چیز خیلی راحت تر میشه اگه تو مغرور بودنتو کنار میزاشتی...
خیلی راحت میشد اگه اینقدر فکر نمیکردی باید همیشه عزیز دور دونه ی همه باشی.
خیلی راحت تر میشد اگه اینیدر فوضول و کنجکاو نبودی...
کاش کنجکاو نبودی...
کاش کنار صندوق خونتون کشیک واینمیستادی...
واقعا برات مهمه که کاتب کیه؟
واقعا اگه بفهمی کی کاتب نامه ، پسر هرزه ی محلتونه حاضری به احساساتش جواب بدی ؟
کاش دیگه منتظر کنار صندلیت یا صندوق خونتون نایستی...
من بهر حال مثل امروز یک راهی پیدا میکنم تا نامه رو بدون دیده شدن بهت برسونم...
این خودتی که ضعیف میشی...
و اگه این اتفاق برات بیوفته من خودمو نمیبخشم...
شاید حتی تو رو هم نبخشم...
.
.
.
.
.
نامه ی سیزدهم _____________________مراقب باش که به خودت اسیب نزنی...
اگه تا الان جلو نیومد فقط بخاطر این بوده که نمیخواستم تو رو همراه خودم به اعماق زندگی جهنمیم بکشم...
دیگه کنجکاوی نکن تهیونگ
__________________________________
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...