note61

479 144 27
                                    

اولین تجربه ی گیم نت رفتنم بود...
برای همین نتونستم براش رقیب مناسبی باشم...
استرس داشتم...
که نکنه ازم خسته شه؟! نکنه نا امید شه ...
و شدت استرسم وقتی که به یه پسر غریب پیشنهاد رقابت داد بیشتر شد...
ولی این گل پسر فقط یه همراه میخواست...
یکی که حمایتش و بهش بگه میتونه...
و بهش یادآوری کنه که چقدر خوب بازی میکنه...
یکی که هیجان پس از بردشو باهاش شریک شه...
( دید چطور زدمش؟... )
و بعد یک ساعت راجب اینکه چقدر ابتکار به خرج داد و اون حین از چه تکنیکی استفاده کرده بهت توضیح بده.
و چه دیواری کوتاه تر از من؟
ولی بزار بگم که صادقانه که حتی تماشا کردن و شنیدن حرف های از روی ذوقش هم برام شیرین بود و یک تجربه ی شیرین از گیم نت رو برام ساخت...
البته نه تا وقتی که با رقیب غریبه اش سر پرداخت پول گیم نت شرط بندی کرد...
چون نتیجش این شد که یک مسافت چند کیلومتریو در حالی که دستامون توی دست همدیگه قفل بود و تعداد ضربان قلبمون به مرتبه ی هزار رسیده بود به سمتی که هیچ ایده ای نداشتیم کجا بود ، از شر اون رقیب غریبه که حاضر نبود از قید بردش و اون شرط بگذره رو بدویم و فرار کنیم...
بلافاصله که وارد کوچه ی نسبتا تاریک شدیم هردومون گوشه ای پخش شدیم...
و با تمام وجود مولکول های اکسیژن بیشتری رو وارد شش های پر از کربنمون کردیم...
دقیقه هارو همونجا گذروندیم که همون حین بود تهیونگ نگاهش به روی کوچه ی مقابل ثابت شد...
( چرا بابام باید این موقع اونجا باشه؟...)

puppeteer (Taegi)Where stories live. Discover now