کاراش عصبیم میکرد...
که چرا سعی داره منو به تهیونگ نزدیک کنه ، وقتی که میتونم از توی چشماش بخونم به حد من تهیونگ رو دوست داره؟
سر همین وقتی که زنگ سوم داشت به طرف کلاس میرفت دستشو گرفتم و به گوشه ای از سالن کشوندمش...
جراتی که هیچوقت توی زندگیم به خرج نداده بودم. جراتی که بازم سرمنشاش فردی به نام کیم تهیونگ بود.
لمس پوست یه فرد برام بیش از اندازه عجیب بود...
حتی هنوزم اثار گرمی بیگانه اش رو روی پوست دستم حس میکنم...
دور از چشم تهیونگ به گوشه ی سالن کشوندمش..
باید میفهمیدم چی توی ذهنش میگذره...
( چرا اینکارو میکنی؟ )
.
.
( میتونی جای منو برای تهیونگ پر کنی؟ )
.
.
.
.
.
نامه ی شانزدهم___________________________
نمیدونم میتونم از پس این مسئولیت بر بیام یا نه...
ولی هرچی بشه...
من تنهات نمیزارم.
________________________________________
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...