باز شدن چشماش حکم برگشتن روح به زندگی خیلیا بود...
حکم گریه های از سر شوق تهیونگ
حکم اروم شدن چشم ها منتظر به شیشه ی خیلیا...
کل روز رو تهیونگ کنارش بود.
ولی تا موقعیت گیر بیارم حتما میرم پیشش...
کلی حرف نگفته دارم...
.
.
.
.
.
بیست و پنجم_______________________
میخوام منم مثل اون باشم...
___________________________________
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...