طی صحبتی که دیروز با دکتر جانگ داشتم فهمیدم بیماری روانیم به مرحله ی جدیدی از خودش رسیده...
به حدی که دیگه وقتی که به خودم اسیب میزنم به خودم نمیام که بتونم خودمو نجات بدم...
بلکه مثل اخیر علاوه بر این حتی هیچی از اینکه چرا باز شخصیت دومم رگش رو زده به یاد ندارم...
دیگه با حس درد هم به شخصیت اصلیم و واقعیم بر نمیگردم.
چرا اخه این شخصیتم اینقدر افسرده اس...
چرا اینقدر نا امیده...
این دفعه به چه بهونه ای تیغ رو روی دستم زده؟
بهرحال بعد از صحبتی که با هوسوک داشتم...
فهمیدم خود واقعیمم خیلی خوش خیالم که فکر میکردم بدون کمک هوسوکم میتونه خودم خودمو درمان کنم...
بدنم طی خودکشی نا موفق اخیری که داشتم خیلی ضعیف شده ، وز وز های گوشم و اون لکه های سیاه مزاحم از جلوی چشمم دور نمیشن...
سر همین هوسوک برام یه مرخصی یه هفته ای نوشت و به مدیر مدرسه داده.
در عوض قرار شد که درسمو توی خونه به صورت انلاین دنبال کنم....
هوسوک موقتا یکی از موبایل هاش رو بهم داد که بتونم طی این مدت ازش استفاده کنم و وقتی به روال برگشتم بهش پس بدم.
شماره موبایل رو به گروه کلاسی مدرسه مون وارد کرد و منو تو گپ بچه های کلاس جوین کرده.
ولی حدس بزن چی...
اولین واکنشی که من احمق بعد از گرفتن موبایل نشون دادم این بود که رفتم لیست دانش اموزان رو چک کردم که ببینم تهیونگم هست یا نه..
و پروفایلش چه شکلیه...
.
..
...
.....
خب باید بگم به شخصیت کیوت و دوست داشتنیش توی مدرسه نمیخوره که عاشق چیز های دارک باشه...و همچنین طی پیامایی که خوندم فهمیدم که اون پسر دوست داشتنی لعنتی توی گروه هم مثل واقعیت...
فقط کافیه بگه : رع همینه...
که همه براش لایک بفرستن و جیغ بکشن ...
هرچند شخصا میتونم برا این طرز حرف زدنش رگمو بزنم...
لعنتی خیلیم لاتی هم صحبت میکنه نمیدونم چرا...
به اون اخلاق کیوتش نمیاد.
بهر حال بازم کمبود اعتماد به نفسم باعث شد هیچی توی بحث گروهی شرکت نکنم...
و فقط بشینمو پیامای تهیونگ رو با جیمین و بقیه ی بچه ها بخونم و شروع کردم یه سری نکات جدید از تهیونگ یاد داشت کردن...
1_ تهیونگ دوست داره کسی باهاش بی ادبی صحبت کنه...( واقعا بی نظیره... چجوری میتونین توی یک جمله بیشتر از 5 بار کلماتی راجب دم و دستگاه پایین بدنش بیاره؟)
2 _مسخره بازی زیاد در میاری ولی عاشق بحث های علمی و جدیه...
3 _تهیونگ از اینکه بهش توجه شه و ستایش شه خوشش میاد ولی نباس جدی شی و یا زیاد پاپیچش شی...(مگر نه با یه ایگنور به کل هیکلت و ارزوهات گند میزنه )
4_از عکس های خاک برسری یا هات و دارک خوشش میاد ( حداقل من خوشم میاد جلو جمع علاقمو نشون نمیدم... :/ چیزیه این بشر )
و یه سری اطلاعات دیگه ...
.
.
.
.
.
نامه ی ششم______________________
خیلی وقت ها مثل یه شکارچی زیر نظرت دارم...
ولی یه شکارچی که ندونه چجوری دام پهن کنه
هیچوقت نمیتونه شکار داشته باشه...
من چشم انتظار روزیم که تله ی من جواب بده.
مراقب باش ته...
_________________________________
YOU ARE READING
puppeteer (Taegi)
Fanfictionهمراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... ____________________...