Part~63~

2.2K 388 194
                                    


جيمين گلوش درد ميكرد ولي اروم خنديد:
-خيلي بهترم نگران نباش... نامزدي چي شد؟

جونگ كوك با خنده گفت:
-نامجون هيونگ و زنش يه نمايش مفصل اجرا كردن! تهيونگ ميگفت حتي فرصت نشد بحث به اون دوتا برسه! انگار نامجون هيونگ بمب اينكه ميخوان طلاق بگيرن رو وسط شام انداخت. كلي باهم دعوا كردن خانواده هم به جاي اينكه زوج جديد رو پيوند بدن دنبال اين بودن زوج تازه ازدواج كرده طلاق نگيرن... هيونگ با يه تير دوتا نشون زد

جيمين خنديد:
-خب پس خوبه!

جونگ كوك ادامه داد:
-جدي حالت چطوره ؟ تهيونگ قبل اينكه بياد سر كار رفت برات دارو و خرت و پرت خريد كرد ولي گفت پشت در گذاشتش و زنگ نزد گفت چون شايد خواب باشي

-اره بهم پيام داد .برشون داشتم . ممنونم

جونگ كوك دوباره اصرار كرد:
-جيمين اگر لازمه يه نفر بياد پيشت تعارف نكن...

جيمين كمي من من كرد:
-راستش.... ديشب تنها نبودم...

جونگ كوك يك لحظه سكوت كرد و بعد با هيجان پرسيد:
-چيييييييييييي؟

با اينكه جواب رو ميدونست بازم سوال پرسيد:
-كي اومده پيشت؟

جيمين مكث كرد و به طرف پسري كه لخت اون طرف تخت روي شكم خوابيده بود نگاه كرد. موهاي پسر ژوليده بودند و صورتش توي بالشت مخفي شده بود. البته تقصير خودش بود ديشب خيلي محكم موهاي پسر بيچاره رو كشيده بود... آهي كشيد... بين خودش و يونگي هنوز هيچي معلوم نبود و جيمين اونقدر بالغ بود كه بدونه سكس چيزي رو عوض نميكنه...

هنوز نميدونست چه جوابي بده كه صداي خش دار يونگي بلند شد:
-دوست پسر... دوست پسرت اومده بود پيشت

جيمين خشكش زد و جونگ كوك شنيد و با هيجان روي ميز كوبيد:
-چي؟!

جيمين زير لب به صورت ربات گونه گفت:
-گويا ...دوست پسرم اومده بود پيشم

يونگي بدون اينكه حركتي كنه انگشت شستشو به نشونه لايك بالا اورد!

جونگ كوك كم مونده بود از شدت هيجان بالا پايين بپره. بايد اين خبرو توي صورت تهيونگ ميكوبيد! از اونجايي كه تهيونگ ميگفت نبايد دخالت كنيم ولي حالا به خاطر حرف جونگ كوك يونگي رفته بود اونجا. با هيجان پرسيد:
-بالاخره وا داد نه ؟ ديشب كار ديگه اي هم كرديد؟البته مريض بودي نميتونستي كاري بكني...

يونگي توي همون حالت دستشو بالا اورد تا تلفن رو بگيره و جيمين به صورت خودكار تلفنو توي دستش گذاشت. يونگي صداشو صاف كرد و گفت:
-جونگ كوك!

جونگ كوك با اينكه پشت تلفن بود ولي صاف نشست:
-بله هيونگ؟
-خفه شو و بذار استراحت كنم از كله صبح سي بار تلفن اين خونه زنگ خورده و من سرم درد گرفته و من وقتي سرم درد ميگيره اصلااااااا ادم مهربوني نيستم!

THE RULE NUMBER 3 [vkook]Where stories live. Discover now