نامجون دستشو زير چونه اش زد و جين كه كمي مست شده بود رو نگاه كرد. با ورود تازه وارد هيچ كسي علاقه اي به ترك جمع نداشت.
كمي نگاهش كرد تا شايد نگاه جين باهاش تلاقي پيدا كنه. ولي پسر سرش رو بالا نمي اورد.دستشو روي رون پسر گذاشت تا توجهشو جلب كنه. ولي جين سريع دستشو پس زد و با كمي خشم بهش نگاه كرد.
نامجون خجالت زده شد . ولي سعي كرد به روي خودش نياره و سر صحبتو باز كنه:
-حالت خوبه؟جين با لحن خشكي جواب داد:
-ميتونستي پشت تلفن بگي كه مشروب نميخوره تا اينقدر توي دردسر نمي افتادمنامجون زير لب گفت:
-آخه دوست داشتم ببينمتسوكجين پوزخندي زد. توي اين سه سال تنها خبري كه از نامجون داشت اخبار پراكنده و مهم تر از همه نامزديش بود.
نامجون آهي كشيد:
-اينقدر قضاوتم نكن تو هيچي نميدونينگاه بي تفاوت جين بالا اومد و پرسيد:
-به خاطر ارتباط با پدرم به منو برادرم نزديك نشدي؟صورت نامجون از فشار سرخ شد و سكوت كرد.
سوكجين يك سوال ديگه رو امتحان كرد:
-بعد از گرفتن تاييد پدرم، باهام بهم نزدي؟نامجون ليوان شيشه اي توي دستشو محكم گرفته بود. زبونشو گوشه ي لبش فشار ميداد تا خودشو كنترل كنه. نگاهش حالا سرخ بود و به عمق چشم هاي معشوقه ي قديميش كه از نظر خودش هنوز معشوقه اش بود ،نگاه ميكرد.
سوكجين با بي تفاوتي گفت:
-پس هرچي كه لازم باشه رو ميدونم... اوه راستي نامزديت مبارك باشه . دسته گلم به دستت رسيد؟نامجون با ناراحتي به چشماي پسر نگاه كرد و با دلخوري گفت:
-جين!-ما فقط توي گذشته ي هم بوديم... الانم همه چيز تموم شده هر كدوم راه خودمونو رفتيم الانم تو رئيس كوكي اي... ترجيح ميدم باهات دعوا نكنم
نامجون آهي كشيد:
-ميدونم از دستم دلگيريسوكجين با غم ادامه داد :
-نه نيستم اون قضيه خيلي وقته تموم شده و من خيلي وقته كه بهش فكر نميكنم . عذر ميخوام الن رفته و من وقتي كنارم نيست بهانه گير ميشمنامجون زير لب گفت:
-الن...... قبلا دكتر يا دكي صداش ميكرديسوكجين يه تيكه گوشت با چاپستيك گذاشت توي دهنش و سرشو تكون داد:
-هنوزم ميكنم... الن عاشق رول پليهفك نامجون از مفهوم حرفاش منقبض شد . ميخواست تيكه اي بندازه ولي دهنشو بست. سوكجين ميگفت براش مهم نيست پس با اعتراضش فقط خودشو مسخره ميكرد. تنها دليل اينكه اين چند سال به سمت سوكجين برنگشته بود ، نقشه اي بود كه به طرز عجيبي الان به پرده هاي آخر رسيده بود. فقط منتظر بود كه تموم بشه و بعد بره جلوش زانو بزنه تا بخشيده بشه . مشكلي نداشت التماس كنه حاضر بود تا آخر عمرش به پاش بيوفته تا دوباره جين اجازه بده با نگاهش بدنشو گرم كنه. اونقدر به نظر خودش رابطه ي عميقي با جين داشت كه خوشبينانه اميدوار بود پسر منتظرش بمونه.
BINABASA MO ANG
THE RULE NUMBER 3 [vkook]
Fanfictionجونگ كوك آروم پرسيد: -يعني هدف زندگي اين نيست؟ كه لذت ببريم... لذت هاي وحشي... مثل بوسيدن پسري كه نميشناسي؟ تهيونگ لبخندي زد: -مگه ما همه خودمحور نيستيم؟ كاري رو ميكنيم كه فقط و فقط به نفع خودمونه و فقط خودمون لذت ميبريم... هممون خودخواهيم... جونگ...