كل روز به خاطر كار جديد سرش شلوغ بود و اصلا فرصت سرخاروندن نداشت ! نقشه هاي سكشن بي رو دوباره نگاه كرد.حس ميكرد ميتونه ميلگرد ها رو بهينه تر طراحي كنه ولي اين يعني مقدار خيلي خيلي زيادي كار اضافه!
-هيونگ به نظرت ميلگردا رو كمتر نكنيم؟ يكم حس ميكنم ميشه به صرفه ترش كرد
يونگي با حواس پرتي گفت:
-شرط ايمني رو حفظ ميكنه؟ مقاومتو چي؟
-نميدونم بايد محاسبه كنميونگي سرشو بلند كرد:
-ما همينجوريش براي چك كردن طراحي قبلي وقت كم داريم تو ميخواي كلا پل رو از اول طراحي كني؟!جونگ كوك لباشو آويزون كرد:
-ولي اونجوري خوشگل تر و ارزون تره! نگا كن يه دسته ميلگرد 32 بذاريم اينجا مدلش ناز تر ميشه تصوير مقطع قشنگ تر ميشه با كلاس ميشه ! اينجوري انگار شلخته است!يونگي چشم غره اي رفت:
-به كارت برس جونگ كوك ! قرار نيست طراحي اونو عوض كنيم قراره مطمئن بشيم كار ميكنه پولشم گرفتيم مشكلت چيه؟جونگ كوك آروم گفت:
-مشكلش اينه خوشگل نيست!
يونگي با تاسف سر تكون داد و به ادامه ي كارش مشغول شد.تمام مدت با يونگي مشغول كار بود. هر چند يونگي گاهي سرشو بالا ميوورد و بهش خيره ميشد
تهشم طاقت نيوورد:
-قضيه تو و كيم چيه؟
جونگ كوك سعي كرد خودشو بزنه به اون راه:
-چه قضيه اي؟ قضيه اي نيست!
-همون قضيه اي كه داشتيد صورت همو ميخورديد!(يكم زبان ياد بگيريم eat sb face off-يعني شديدا make outكردن -معاشقه بوسيدن)
يه دفعه جونگ كوك لحنش عوض شد:
-نميدونم هيونگ همه چيز خيلي جديده!
-فقط مراقب باش... نميدونم چقدر ميشه يه اين پسره اعتماد كرد
-ميشه بين خودمون بمونه؟ چون نميدونم چي ميشه! هنوز خودمم گيجميونگي سري تكون داد و دوباره سر كارشون برگشتن ولي باز فضولي يونگي گل كرد.
-نميدونستم به پسرا علاقه داري!جونگ كوك آروم خنديد:
-هيونگ باور كن خودمم گيجم... يعني ميدونم كه علاقه دارم ولي شايد واقعا هيچ وقت بهش اونجوري فكر نكرده بودم... خيلي فرقه بين اينكه پورن گي ببيني تا اينكه بخواي واقعا با يه پسر وارد رابطه بشييونگي شونه اي بالا انداخت:
-خيلي فرقي نيست. اونم يه آدمه...تو كل روز تنها يه پيام به تهيونگ داده بود كه سرش خيلي شلوغه
از خستگي روي پاهاش بند نبود.يونگي يك ساعتي بود كه رفته بود ولي خودش دست تنها مونده بود.
خيلي خسته شده بود ديگه چشماش في 28و 32 رو از هم تشخيص نميداد ! پس چشماشو براي يه چرت چند دقيقه اي بست.و با نوازش دستي چشماشو باز كرد.
تهيونگ با يه لبخند مهربون داشت نگاهش ميكرد
با چشماي پف كرده و يه لبخند احمقانه ازش پرسيد:
-اينجا چيكار ميكني؟ساعت چنده؟
ESTÁS LEYENDO
THE RULE NUMBER 3 [vkook]
Fanficجونگ كوك آروم پرسيد: -يعني هدف زندگي اين نيست؟ كه لذت ببريم... لذت هاي وحشي... مثل بوسيدن پسري كه نميشناسي؟ تهيونگ لبخندي زد: -مگه ما همه خودمحور نيستيم؟ كاري رو ميكنيم كه فقط و فقط به نفع خودمونه و فقط خودمون لذت ميبريم... هممون خودخواهيم... جونگ...