Part~53~

2.6K 409 252
                                    




تهيونگ با نگراني به جونگ كوك كه كل مدت مسير ساكت بود نگاه كرد و آروم گفت:

-كلوچه راستشو بگو....لطفا...

جونگ كوك اهي كشيد و عينك دودي روي چشمش رو بالاتر داد.

-باور كن من حالم خوبه فقط خستم . به خاطر اون قرصه وسط روز خوابيدم واسه همينم ديشب خوابم نبرد... من خوبم عزيزم فقط خوابم مياد

تهيونگ با حرص گفت:

-مطمئن باش يه كاري كردم طرف از اينكه به خودش جرات داده دهنشو باز كنه پشيمون بشه

جونگ كوك چيزي نگفت. اتفاق روز قبل هنوز براش سنگين بود. توي مدتي كه به كره برگشته بود تونسته بود شهرت و اعتبار خوبي براي خودش

دست و پا كنه. هرچند با اقدام به موقع جيمين و تهيونگ باعث شد شايعه در حد بخش خودشون بمونه ولي باز هم جونگ كوك تلاش

زيادي كرده بود تا مدير موفقي باشه و حالا افراد تيمش با شك نگاهش ميكردن. حتي جايگاهي كه اينقدر براش كار كرده بود، الان خيلي راحت تر زير سوال ميرفت.

-خودت ميدوني اين كار كيه!

تهيونگ فرمون رو محكم تر گرفت:

-آره ميدونم ... وقتي اون روز برام از ارزش خانواده و اينكه عشق به درد نميخوره گفت فهميدم كه ميخواد شروع كنه

جونگ كوك ناليد:

-مادرت منصفانه بازي نميكنه!

تهيونگ با تاسف سرشو تكون داد:

-نه متاسفانه!

جونگ كوك زير لب گفت:

-بيا رابطه امونو رسمي كنيم

-منظورت جيه؟

جونگ كوك نيشخندي زد:

-منو به عنوان معشوقت به مادرت معرفي كن. منم تو رو دوباره به پدرم معرفي ميكنم. ميخوام جلوي چشمش باشم! اگر اون برام شايعه پخش ميكنه كه يه هرزه ام منم ميتونم يه هرزه باشم!

تهيونگ چشم غره اي رفت:

-تو يه هرزه نيستي! اون ميخواد اعتبار تو رو جلوم از بين ببره و فكر ميكنه خبر ندارم كار اونه!

-منم همينو ميگم! بيا نشون بديم برامون مهم نيست! درسته كه اين روي مادام تاثير زيادي نميذاره ولي همين كه يكم عصبي بشه كافيه! اينجوري حواسش مدام پرت اين قضيه است و متوجه نميشه پشت سرش داري چيكار ميكني

تهيونگ با منطقي بودن حرفاي پسر سرشو تكون داد و بعد با ناله گفت:

-بابات يك تير بين پاهام خالي ميكنه! باور كن كوك! تا همينجا هم مراعات تو رو كرده كه بهم چيزي نميگه! اگر بفهمه دوباره با هميم فردا رو نميبينم جونگ كوك

THE RULE NUMBER 3 [vkook]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant