part1

6.1K 511 69
                                    

واکنش اون بتای احمق در برابر تمامی داد و بیداد های آلفا فقط یک لبخند بزرگ بود که داشت با لذت به شاهکارش نگاه میکرد .

الفا حرصی و جیغ کشان:تو یه دیونه یـــی.

بتا همچنان با اون نیشخند عصاب خورد کن روی لب هاش داشت بهش نگاه میکرد ، حلقه ی دستاش رو دور کمر آلفا محکم تر می‌کنه تا یوقت نتواند از دستش در برود.

: هزار بار بهت گفتم که من فقط و فقط به امگاها علاقه دارم . چرا نمی‌خوای این رو بفهمی ؟

اون بتای احمق در برابر تمام داد و بیداد های الفا خم به ابرو نمی‌آورد ، به ارومی کمرش رو نوازش می کرد و با اون چشم های براقش بهش زل زده بود.

لیسی روی لاله گوش آلفا میزند و جیغش رو برای چندمین بار درمیاورد.

از میان دندان های بهم چفت شده‌ش می غرد: ولم کن .

داشت از این همه ریلکس بودن بتا روانی میشد و اگر میتونست بی شک اون رو به قتل می رسوند .

شاید اگه خودش شخصا بتا رو به فاک داد بود ، الان حس بهتری می داشت؛ ولی انگاری اون گرگ احمقش  شب گذشته  مثل یک گرگ بی عقل تمام تنش رو دو دستی  به بتا هدیه داد بود .

: آروم باش بیب ، خودت گفتی اگه یبار به فاکت بدم تو دیگه برای همیشه مال منی .

تهیونگ در اون شرایط حتی نمیتوانست به یاد بیار که واقعا تا به حال همچین حرفی رو زده یانه!

: اههه خدای من .... تو لعنتی به یه گرگینه مست و که نزدیک راتش ، هیچ عقلی تو سرش نیست تجاوز کردی .

بتا پیشانیش رو به پیشانی تب دار پسر میچسبونه و مجبورش می‌کنه تا به چشم هایش نگاه کند.

: یادم نمیاد که باهام مخالفتی کرده باشی ، هنوز به خوبی یادم که چطور مثل یه آبنبات خوشمزه داشتی لب هام و از جا میکندی .

الفا با  ناخون های بلند گرگش خراشی روی بازوی عضله ی بتا میندازه و سعی می‌کند تا اون رو از خودش دور کند .

ولی جونگ کوک همچنان هیچ اهمیتی نمی‌داد ، انگار نه انگار که از جای خراشی که آلفا روی دستش انداخته خون جاری ست.

: بهتر خفه شی ، دلم نمی‌خواد اون شب نحس رو به یاد بیارم بتا .

: من اسم دارم آلفا ، با اینکه دیشب داشتی اسممو با لذت جیغ می کشیدی  الان باز یادت رفته ؟

: میشه بجای این همه چرت و پرت گفتن ، یکم توجه کنی که چه بلا به سرم آوردی ؟

یقه‌ی لباسش رو  پایین می‌کشد ، میون اون همه مارک و کبودی به رد دندون های بتا اشاره می‌کند.

: فقط کافی بود اون دندون های لعنتیت کمی عمیق تر فرو برن تا مارکم کنی .

جونگ کوک فشاری به کمرش وارد می‌کند و  دوباره الفای خشمگین رو به خودش نزدیک تر می‌کند ، با زبون رد دندون هاش روی گردن تهیونگ رو خیس می‌کند.

دوست داشتنت یک اجبار Where stories live. Discover now