part44

771 166 133
                                    

بعد از مکالمه ی  طولانی با آن روانشناس به حیاط پناه آورد ، به گرگش اجازه داده بود تا بیرون بیاید و گرگ عظیم الجسه ی آلفا میان چمن ها دراز کشیده و داشت از نور ملایم آفتاب لذت می برد.
رایحه ی غلیظ و تند ش رو در فضا پخش می کرد و به هر جانور ریز و میکروسکوپی نشان می داد که انجا خانه اوست ، آن پرندگان وراج بهترست نوک به زبان بگیرند و به آن آوازه مسخره اشان پایان بدهند .

خزه های بلند و تیره رنگش زیر نور خورشید می درخشید، ان گرمای مطبوع خورشید پلک های الفا رو سنگین می کرد؛ چشم هاش روی هم افتاد بوده.

به لطف توله ها هر از گاهی باید تکان می خورد تا فشاری به آن فسقلی ها وارد نشود ،  این چند روز اخیر کمی تپل تر شده و شکمش داشت میان خزه هاش خود نمایی می کرده .

خمیازی می کشد و به ارامی چرخ می خورد،  ان فکر های درون سرش ذهنش رو مشغول کرد و نمی گذاشت که راحت بخوابد.
بعد از صحبت با آن روانشناس تصمیماتی گرفته ، باید با بتا صحبت می کرده و خودش را از وضعیت مسخره ، خسته کنند نجات می داده ؛ می خواست برای یکبار هم شده زندگی کردن زوج طورانه ی رو با بتا امتحان کند.

ببیند که بتا ارزش بخشیده شدن را دارد یا نه ، دیگر خوابیدن داشت بدون فرومون های بتا برایش سخت می شده ، وگرنه چندان دور بودن های بتا تهیونگ رو آزار نمی داده ؛ این آلفاش بود که داشت اذیت می شده .

با پیچیدن رایحه ی انبه زیر دماغش پیشانیش چروک می افتد ، چشم هایش را باز می کند و پوزه اش را به سمت آن بوی آزار دهنده ی امگا می چرخاند .

با دیدن جونگ کوک که با نایلون های خریده ش یکم انور تر ایستاده و نگاه اش می کرد ، از جا بلند می شود و عمیق تر هوا را بو می کشد .

آن بوی انبه از سمت بتا می آمد و متعلق به خودش نبود !

حس گر های آلفا فعال شده و دندان هایش برای پاره کردن گرگ مقابل داشت به خارش می افتاده ، گرگ آلفا  خرخری می‌کند و به سمت بتا می رود و دورش چرخ می زنده ، باز آن بوی غریبه را به ریه هایش می کشد .

گرگ بتا  برای بیرون آمدن و لمس کردن الفا له له می زده ، داشت به جونگ کوک گوش زده می کرد آنهم نیاز به رهایی دارد ، می خواهد که گرگینه ی مقابل اش را لمس کند و در آغوش بگیردش .

نایلون های خریده را پایین می گذارد و می خواست مانند آلفا تبدیل به گرگ شود ، که با سوال  آلفا لبه های لباسش را رها می کند .

:این بوی کیه بتا ؟

صدای خشک و سرد آلفا  لرزی به تن بتا می نشانده، جونگ کوک در برابر فرومون های تند و لحن محکم آلفا زیادی سست بود .

مارک روی گردن تهیونگ نشان پیونده میانشان بود، بتا می خواست به عهده ی که بسته اس پایبند نباشد ؟  این فکر ها داشت آلفا را عصبی می کرده، باعث می شده که برای پوشاندن آن بوی مزاحم انبه فرومون های  بیشتری را آزاد کند؛ می خواست تن بتا رو با بوی فرومون های خودش بپوشاند.

دوست داشتنت یک اجبار Where stories live. Discover now