part11

1.4K 238 29
                                    

از گرمای خورشید که از میون برگ ها فرار کرد و خز هاش رو نوازش می کرد لذت می برد .

بتا برای ثانیه ی اون رو رها نمیکرد ، با سمجی در کنارش ایستاده بوده.

آن نگاهای تیز بتا هر گرگ امگایی را از آلفای عزیزش به دور نگه می‌داشت .
بتا فقط برای چند دقیقه او را تنها گذاشت و بعد از  بیست دقیقه  با یک خرگوش چاق ترسید و لرازن  میان دندان هایش باز گذشته بوده.

الفا با گفتن اینکه علاقه ی به خوردن گوشت خرگوش ندارد خرگوش ترسیده رو از دندان های تیز گرگ بتا خلاص کرد بوده.

جونگ کوک برای گرفتن اون خرگوش تپلی کلی تلاش کرد،  بخاطر اخم های تهیونگ ناچار به رها کردنش بوده.

بتا باز ارام نگرفته و با شیطنت زبانش را روی خزه های آلفا می کشید و سعی داشت به هر طریقی که شد علاقه ش رو به الفا نشون بدهد و توجه اون رو به خودش جلب کنه .

الف میون بوته های تمشک قایم شده،  مطمئن بوده که کسی دیدی بهش ندارد؛  با این حال بتا به سرعت پیدایش کرد،  خوشبختانه از دیده همگان مخفی بودند.

وگرنه تا به حال مادر جونگ کوک زبان بتا را از جا کند بوده.

تمشک های سبزی که هنوز نرسیده بودند و آب دهان آلفا را به راه انداخته ، بقدری که میل به خوردن آن تمشک های کوچک نرسیده داشت .

دلش نمی‌خواست حتی آن حیوانات شکار شد که داشتند توسط دندان های تیز آن گرگ های بی رحم درید می شدند و رو ببیند.

بوی گوشت خام و دیدنش حالش رو بهم می زد ، اما مشکلی با گوشت پخته شد نداشت .
فکر گوشت کباب شد آب دهانش را به راه مینداخت .

با خیس شدن گوشش چشم های خسته ش رو باز می‌کند ، با دیدن چشم های قلبی و ذوق زده ی بتا آهه کلافه ی می‌کشه و می‌چرخه و پشتش رو به بتا می‌کنه .

بتا با شیطنت دم دو رنگ پشمالوی جمع شده گرگ رو گاز میگیره و می‌کشد ، اون داشت الفا رو وادار می کرد تا بهش توجه کند. .

: ولم کن
با غرش کردن به سمت بتا سعی می‌کنه تا گرگ رو بترساند و اون رو از خودش دوره کند ، اما اتفاقی که افتاد چیزی دور تر از ذهن آلفا بود .

بتا آلفا رو با یک بالشت گرم و نرم اشتباه گرفت بود و روی تن گرگ خیمه زده، داشت سرش رو به سر آلفا مثل یه بالشت گرم و نرم می مالید .

قبل از اینکه تهیونگ واکنشی نشون بدهد ، بوی ترش لیمو توی فضا میپیچد .
اون راحیه ترش بتا رو وادار می‌کرد تا از تهیونگ فاصله بگیرد.

آلفا بوی لیمو رو احساس می‌کرد ، اما نمی‌توانست متوجه کم یا زیاد شدن اون راحیه ی ترش بشود.

: چرا آنقدر داری راحیه ی لیمو آزاد می کنی؟

با سوال بتا تهیونگ متعجب خوش رو بو می‌کشد ، اون اصلا متوجه نشد بود که قلقلی ترشش دار اعلام نارضایتی می‌کند.
انگاری چندان خوشش نمی اومد که پدر بتاش به تهیونگ نزدیک بشود.

دوست داشتنت یک اجبار Where stories live. Discover now