بتا لیوان حاوی آب هویج رو از اون زن تحویل می گیرد و از کافه خارج می شود ، تهیونگ میون جیغ و فریاد هاش یک هو هوس آب هویج کرد بود .
بتای کتک خورد را با تهدید فرستاد بود تا برایش آب هویج بخرد .وسط دعوا حلوا تقسیم نمی کنند اما آب هویج می خورند .
بی حرف آب هویج را از دستان بتا می گیرد و نی را بیرون می کشد ، عصابش به قدری ضعیف شد بود نمی خواست آرام آرام آن را بخورد .
دوست داشت حجم زیادی از آن مایه سرد را به معده اش و لیمو هدیه دهد .
انگار از خشم آتش بزرگی در معده اش به پا شد بود ، دلش داشت بهم پیچ می خورد .با خالی شدن لیوان آن را کنار می گذارد ، انگار معده ش کمی آرام گرفت بوده دیگر حالت تهوع نداشت .
به بتای که منتظر به او نگاه می کرد نگاه می کند .شاید بهتر بود بچه بازی و خراب کاری را کنار می گذاشت ، برای یک بار هم شد با او صحبت می کرد .
کنترل کردن خودش و عصابش کار سختی بود ، اما میتوانست بعداز صحبت هایشان او را تکه تکه کند .
حتی قاضی هم به قاتل قبل از دریافت محاکمه اجازه ی دفاع می داد .
: چرا ؟
منظور آلفا را می دانست و اما نمی دانست چطور باید علت کارش را برای او توضیح دهد؛ تا الفا رو قانع کند.
: بهم توجه نمی کردی .
ابرو های تهیونگ بالا می پرد و با چشمانی گرد شد به او نگاه می کند ، فقط همین ؟ فقط برای یک بی توجهی آن بلا را به سرش آورد بود ؟
نه تنها تهیونگ را بدبخت کرد بود بلکه حالا پای یک موجود زنده ی دیگر هم در میان بود .
موجوده زنده ی که از اشتباه آن بتا به وجود آمد بود، تهیونگ باید نگران انهم می بوده؛ ازش محافظت می کرد، لیمو ترشی که داشت کم کم براش عزیز می شده.
الفا ناباور: فقط همین ؟
: من دوست داشتم ، هنوزم دارم .
تهیونگ داشت عصبانی می شد از آن علت های مسخره ی که قانعش نمی کرد .
جونگ کوک میتوانست صحبت کند و به او به بگوید که دوستش دارد ، نه آنکه مانند یک متجاوز عمل کند و به خوردش محرک بدهد .
شاید اگر می گفت از او متنفر است و میخواست تمام بدی های تهیونگ با این کارش جبران کند ، تهیونگ را آرام میکرد اما تجاوز از سر دوست داشتن دلیل قانع کننده ی نبود .!آدم به کسی که دوستش داشت اسیب نمی زد .
: دوست داشتنت دلیل قانع کننده ی برای این کار نیست .
جونگ کوک میخواست دهن باز کند و آلفا رو قانع کند ، اما تهیونگ با حرف هایش این اجازه رو به اون نمیدهد.
: تو اشتباه کردی جونگ کوک ، اشتباهی که نمیتونیم به عقب برگردیم و درستش کنیم .
کمی مکث می کند و نفسش رو بیرون میدهد، با کشیدن نفس های عمیقی خودش را کنترل می کند تا با فریاد زدن جنگ جدیدی رو به پا نکند.

ESTÁS LEYENDO
دوست داشتنت یک اجبار
Hombres Loboپیوند یک آلفا و بتا غیر ممکن ، حتی اگه بشه م بتا نمیتونه تاپ باشه . : این عجیبه اما انگار این یه بچه ست ، شما باردارید . : ولی من یه آلفام !!!!!! فصل اول: تمام شده. فصل دوم: درحال اپلود. کوکوی