part27

962 207 64
                                    

بتا با استرس انگشت شصت اش را می جوید و منتظر آمدن دکتر بودند ،جدیدا تهیونگ بیشتر از قبل درد داشت و این نگران کنند بوده ؛ تهیونگ دفعه قبل به دکتر قول داد  که اینبار رو با جونگ کوک به آنجا بیاید و ناچارا جونگ کوک رو هم با خود به مطب اورد بوده.

جونگ کوک از استرس آن پنجمین بطری بزرگ آب بود که داشت خالی می کرد،  کسی که درد داشت هم تهیونگ بوده که بی خیال روی صندلی لم داد و بتا رو مسخر می کرد.

با وارد شدن دکتر به سرعت بطری آب را کنار میگذارد و لب های خیس اش را پاک می کند .

پزشک آزمایش های جدید تهیونگ را چک می کند و در همان حین تند تند انگشت هاش رو روی کیبور می چرخاند، چیزی های می نوشت و  توضیحاتی به آن زوج جوان می داد.

: همه اون درد های فعلی ات بخاطر دور بودن از جفتت ، شما از هم دورید ؟

الفا به سرعت جواب رد می دهد و بتا با ابرو های بالا پرید به تهیونگ نگاه می کرد،  تهیونگ حتی نمی گذاشت کنارش بنشیند!  جواب این سوال پزشک رو می  دهد.

: آره

از صورت درهم آلفا مشخص بود که درحال دروغ گفتن ست،  آن بتای بیچاره انگار راست می گفت .

: چقدر دور ازهم؟

تهیونگ اخمو غرغر کنان میخواست پزشک رو قانع کند که چندان هم از هم دور نیستند،
: اتاق بغلی من تو هتل خیلیم دور نیست.

توضیح تهیونگ چندان پزشک را قانع نکرد بود و این اصلا نزدیکی دو جفت بهم محسوب نمی شد، آنها بقدری بهم نزدیک نبودند که که تهیونگ بتواند فرومون های بتا را دریافت کند.
بتا بخاطر نداشتن فرومون های قوی حتی نمی توانست، با جا گذاشتن فرومون هایش در اطراف تهیونگ به درد های الفا تسکین بدهد؛ می بایست خیلی بیشتر از همسایه بودن بهم نزدیک می شدند .

پزشک به جونگ کوک نگاه می کند و منتظر جواب او می ماند، انگار که اینجا بتا فقط راستش رو می گفت.

: حتی نمیزار بغلش کنم

لحن سوزناک و غمگین بتا پزشک را به یاد خودش می انداخت،  اوهم مانند آن بتای فلک زده از جفت اش دور بود و از خانه بیرون انداخته شد  ؛ اخلاقیات امگای باردارش بشدت تغییر کرد و سایه اورا با تیز می زد ، با شنیدن سوال تهیونگ از فکر بیرون می آید و سوالش را پاسخ می دهد .

: بچه مشکلی دار ؟

: نه او کاملا عالی ، اون بار ازت خواستم با جفتت به اینجا بیای چون این به اون هم مربوطه .

پاسخ پزشک قلب نا آروم هردو گرگینه را آرام کرد بود و حالا با خیال راحت تری به حرف های پزشک گوش می دادند .

صورت الفا درهم شد  و به جونگ کوک اشاره می کند،

: حالا چه ربطی به این دار ؟

دوست داشتنت یک اجبار Where stories live. Discover now