قوطی شیشه ی خالی از محرک رو درون سطل اشغال می اندازد، شب قبل فراموش کرد بوده که از شرش خلاص شود؛ خوشبختانه تهیونگ اون رو ندیده بوده.
اون یک بتا ست و هیچ استفاده ی از محرک نداشت، حتی اگر ده ها شیشه ی حاوی محرک را هم خالی می کرد؛ بلایی جز اسهال و دل پیچه به سرش نمی امد.
اما برای الفا یک قطره از ان محرک خطرناک تر از فرومون های هیت شدی یک امگاست ، حتی میتوانست آلفا رو تا مرز جنون بکشاند.حتی با استفاده صحیح و دوز مناسب هم الفا رو دیوانه می کرد، پارتنرش روهم از پا مینداخت؛ باتم تا دو روز نمی توانست از روی تخت بلند شود.
ولی بلعکس انتظار تهیونگ به راحتی از دستش فرار کرد بوده، اون سوپ و پماد های که برای مراقبت از الفا تهیه کرد حال کاملا بی استفاده مانده بودند.
سوپ هارو درون سطل اشغال می ریزد، پماد هارو هم می توانست دفعه بعد استفاده کند، در حال حاضر تنها کاری که می توانست انجام بدهد؛ صبوری برای ارام شدن عصاب بهم ریخته ی الفا ست، باز کردن کمی فضا برای تهیونگ تا با خود خلوت کند.
اما بعدش تمام و کمال تهیونگ متعلق به خودش ست چه زوری چه به انتخاب خودش .برای جونگ کوک مهم نبوده که جفت شدن یک بتا و الفا طبق یک قانون نا نوشته ی خاندان کیم ها غیر ممکن و نشدنی ست ، جز ان صد درصد بخاطر اینکه داشت گند میزد به ادامه دار شدن نسل خانواده ش؛ مادر و پدرش قرار بوده حسابی سرش غرغر کنند.
فعلا هیچ چیزی جز اینکه اون الفا رو مال خود کند برایش مهم نبوده.با خلاص شدن از شر اثار جرم و ملافه های خیس از منی هردو، سراغ تلفن ش می رود و تمامی اکانت های تهیونگ رو چک کرد ، از ساعاتی که بالای صفحه نوشته شده؛ مشخص ست که تقریبا یک روز کامل دوازده ساعت از آنلاین بودن آلفا میگذرد.
حتی با دوست هایش هم هیچ مکالمه ی صوتی یا متنی نداشته ست، جونگ کوک فقط یک کوچولو درسته فقط یک کوچولو وارد حریم خصوصی تهیونگ شده بوده؛ درون اکانت هاش سرک میکشید .
تنها علتش این بود که نگران الفا ست ، جور دیگری نمیتوانست بفهمد که الفا در چه حاله ست.
تهیونگ بی شک تماس هایش را پاس نمی دهد، بجای ان چندباری با یوری تماس می گیرد، اون دختر تماس هاش رو رد می کرد.درست همین چند دقیقه پیش گفت که دو سه روز به الفاش فضای آزاد میدهد ، اما کم کم داشت از بی خبر دیوانه میشد .
: نکنه مریض شده؟همین فکر بتا رو به رفتن وادار می کرد، دیگر نمیتوانست جلوی خودش رو برای نرفتن بگیرد ، با پوشیدن یک کت روی همان لباس ها از خانه بیرون می زند؛ با برداشتن پسر کوچولوش از پارکینگ به سمت خانه ی خانوادگی تهیونگ به راه می افتد.
جونگ کوک بشدت نیاز داشت که الفا رو ببینده، با دانستن اینکه خانواده الفا بی شک قرار نیست استقبال چندان خوبی ازش داشته باشند ، اون شب اگر یوری مادرش یی سو اون الفای موئنث رو کنترل نکرد بود دعوای بزرگی به پا میشده.
در دل ارزو می کرد امروز با اون زن چشم در چشم نشود ، حوصله ی دعوا رو نداشت و فقط دلش میخواست چهره ی تهیونگ رو ببینده؛ از حالش مطلع شود.
با رسیدن به خانه ی الفا از موتور پیاده می شود، سرکی به اطراف می کشد و تمام پنجره ها بسته ست و از پشت پرده های کشید شده هیچ چیزی مشخص نبوده .
YOU ARE READING
دوست داشتنت یک اجبار
Werewolfپیوند یک آلفا و بتا غیر ممکن ، حتی اگه بشه م بتا نمیتونه تاپ باشه . : این عجیبه اما انگار این یه بچه ست ، شما باردارید . : ولی من یه آلفام !!!!!! فصل اول: تمام شده. فصل دوم: درحال اپلود. کوکوی