اون دیشب توی خواب راه رفته بوده ؟ اتاقی که درش بیدار شد اتاق خودش نبوده، چشم های تارش را می مالد و بار دیگر نگاهی به اطراف می اندازد؛ چطور تا خانه ی جئون امد بوده!
با صدای بلندی اسم بتا رو فریاد می زند، بتا دوان دوان خودش را به اتاق می رساند؛ پیشبند سیاه رنگی بسته و چاقو به دست داشت.
: اوه ! چیزی شد؟
لبخند و چشم های براق بتا ترس به دلش می نشاند، باز گیرش انداخته بوده؟ می خواست ترسش را پنهان کند و ولی قلبش تند تند خودش را به دیوار های اطرافش می کوبید؛ ان روی لجباز و زورگوی الفا غیبش زد.
: میخوام برم خونه.
کم و بیش می توانست به یاد بیاورد که چرا انجاست، ولی یادش نمی امد که به جئون گفته باشد او را به اینجا بیاورد؛ فقط بستنی خواسته بوده!
: برات بستنی خریدم .
:نمیخوام ، میرم خونه .
از تخت پایین میاید و نگاهی به سر تا پایش می اندازد، تمامی لباس هایش را به تن داشت و چیزی ازش کم نشد بوده.
با دیدن بدن سالم و لباس های تنش نفس آسوده ی می کشد ، هیچ دردی هم اطراف سینه ها و پایین تنه ش احساس نمی کرد؛ خوشبختانه باز خودش را به فنا نداد و پاهاش رو برای بتا باز نکرد بوده.
بتا سد راهش شد و اجازه ی رفتن را به او نمی دهد، الفا اخم کرد و با دست بتا رو هول می دهد.
: برو کنار
بتا سری به نشانه منفی تکان میدهد ، کمر الفا رو گرفته و به سمت اشپزخانه هدایتش می کند؛ تهیونگ محکم پاهاش رو به زمین چسباند و قدم از قدم بر نمی داشت، با دست بتا در جنگ بوده.
:اول صبحانه بخور و بعد برو.
: ن. م. ی. خ. و. ا. م.
یکی یکی کلمات رو برای بتا هیجی می کند ، نیشگونی از بازوی جونگ کوک می گیرد تا رهایش کند؛ باید گازش می گرفت؟
: ولی فکنم لیمو گشنش باشه ، بعد دلش بستنی می خواد .
سرش را خم می کند و گوشش را به روی شکم تهیونگ می گذارد.
: مگه نه دختربابا ؟
با شنیدن کلمه «دختر بابا» دست از نیشگون گرفتن بتا بر می دارد ،به سمت جونگ کوک می چرخد و ابرو هایش را درهم می کشد .
: کی گفته دختر ؟
سر بلند می کند و به چشم های ریز شدی تهیونگ نگاه می کند ، لبخند بزرگ تری به روی لب هایش می نشاند .
: بی شک دختر.
تهیونگ برای حرفش دلیلی داشت،
: با اون راحیه ی که دار صد در صد پسر .
YOU ARE READING
دوست داشتنت یک اجبار
Werewolfپیوند یک آلفا و بتا غیر ممکن ، حتی اگه بشه م بتا نمیتونه تاپ باشه . : این عجیبه اما انگار این یه بچه ست ، شما باردارید . : ولی من یه آلفام !!!!!! فصل اول: تمام شده. فصل دوم: درحال اپلود. کوکوی