لوهان هنوز به چشمای سهون نگاه نمیکرد و فقط به آرومی اونو به اتاق دیگه ای راهنمایی کرد، توی مسیر سهون به فکر افتاد شاید این تنها فرصتشه پس غرورشو کنار گذاشت و به لوهان گفت "ببخشید منظوری نداشتم ولی عادت ندارم اینجور چیزا رو ببینم"
"نه من معذرت میخوام فک نمیکردم ناراحت بشی اما بازم ممنون از عذرخواهیت کم کم عادت میکنی"
"میخواستم ازت تشکر کنم بخاطر تو بود که شیومین کوتاه امد"
"هنوز برای تشکر خیلی زوده جایی که داری میری ممکنه هر اتفاقی بیوفته درسته که جهنم نیست ولی تو قراره مثه یه برده زندگی کنی زندگی هیلرها اصلا آسون نیست و تا جایی که من بزرگ شدن تو رو دیدم خانواده ات تو رو مثه یه شاهزاده بزرگ کردن"
"منظورتو نمیفهمم؟"
"بذار راحت برات بگم تو قراره خدمتکار، آشپز و حتی دستیار شکارچیت توی شکار باشی بعضی وقتا اینکارا خیلی هم دوست داشتنی نیست تازه اگه چیزای دیگه ای پیش نیاد"
سهون حس کرد که لوهان حرفش رو خورد 'چیز دیگه؟ منظورش چیه؟؟' سهون داشت به این فک میکرد که یه چیزی یادش امد
"لوهان این کسی که قراره براش کار کنم از غذاهای اماده خوشش میاد چون من جز نودل و املت چیز دیگه ای بلد نیستم؟"
لوهان خنده اش گرفت "کی کای؟ مطمئنا برای مهارت آشپزیت باید یه فکر درست حسابی بکنیم کای همینجوریش عصبی هست دیگه اگه بهش غذای درستم نرسه که..." دوباره زد زیرخنده و سهون رو به سمت در اتاقی که قرار بود توش اماده بشه برد، زمانی که داشتن از در وارد میشدن سهون از لوهان پرسید "میشه از این کای برام بگی؟"
"چیزهایی که نیازه بدونی اینکه اون یه شکارچیه و مثه همه شکارچی ها زندگی دوگانه داره هرموقع از روز که نزدیکش یه فراری حس کنه میره دنبالش وقتی شکار میکنه ماهیتش مثه ماهاست، یعنی دیده نمیشه، قدرتش چندبرابره و خب هر 10 سال نقل مکان میکنه چون تا پایان قراردادش نامیراست ولی وقتایی که شکار نمیکنه مثه آدما زندگی میکنه قدرتشم مثه بقیه ادما به توان جسمیش ربط داره. کای یه شکارچی 500 ساله اس، یعنی 500 سال پیش قرارداد شکارچی شدن رو امضا کرده، به عنوان یه ادم به اسم کیم جونگ این زندگی میکنه، یه تعمیرگاه ماشین داره که هزینه زندگی انسانیش رو از اونجا تامین میکنه، یه خونه کوچیک داره که پشت تعمیرگاهشه، از نظر اخلاق میتونم بگم کلا اخلاق نداره سریع جوش میاره که البته این دلیلی هست که تو داری میری پیشش، باید سعی کنی کنترلش کنی چون جدیدا فراری هایی که میفرسته فراتر از داغونن و ما مجبور میشیم حتی بهشون تخفیف بدیم، به دیگران اهمیت نمیده یه جورایی خودخواهه و البته به خودش و غذاش خیلی اهمیت میده پس بهتره غذاش همیشه گرم باشه دیگه؟دیگه؟ دیگه هان اخرین هیلری هم که براش فرستادیم 300 سال پیش بود که 15 سال پیشش بود یه زن 32 ساله بود که زیادم آبشون باهم تو یه جوب نمیرفت ولی کای رو خوب کنترل میکرد امیدوارم توهم از پسش بر بیای"
YOU ARE READING
Healer I [Completed]
Fanfictionعنوان: Healer نویسنده: xee ژانر: تخیلی، ام پرگ تعداد قسمت: 69 زوج ها: کایهون، کایسو، چانبک، شیوهان، کریسهو تاریخ شروع: Jun 28, 2015 تاریخ پایان: Oct 15, 2016 توضیحات: چیکار میکردین اگه میفهمیدین مردین و تنها راه فرار از تبعید به جهنم برای شما امضای...