امروز سومین روز مدرسه بود و البته 4امین روز محکومیت کای. دیروز مدرسه خیلی آروم گذشته بود چون خبری از اون سهتا قلدر نبود تنها مشکل احساس بهم ریخته و عصبی سهون بود. سهون میدونست این حس ماله خودش نیست این کلافگی این خستگی همش ماله کای بود. این خستگی اینقد زیاد بود که حتی عصر موقع کار بکهیون به سهون یه بسته قرص تقویتی داد تا یکم بهش کمک کنه.
کای توی این 4روز هر روز از روز قبل ساکت تر شده بود و البته کم کارتر دیرتر میرفت توی تعمیرگاه و زودتر بر میگشت حتی از سهون دوری میکرد سهون نمیدونست این کارش برای چیه؟ کلا کای رو درک نمیکرد
توی مدرسه ساعت 4ام بود و همه توی ورزشگاه بودن یکی از ساعتهای مورد علاقه سهون البته اگه اون سه تا رو ازش کم میکردی بعد از تموم شدن تمرینات هنوز یه مقدار وقت مونده بود
مربی اعلام کرد که بچه ها میتونن توی وقت اضافه وسطی بازی کنن همه چیز داشت خوب پیش میرفت که دلقک خان تصمیم گرفت با تازه وارد شوخی کنه از کنار زمین که نشسته بود با جونگ اپ امدن توی زمین و دو نفر کناری مجبور کردن برن کنار و خودشون جاشون ایستادن زلو توپ رو دقیقا سمت سهون نشونه رفت و پرت کرد ولی سهون جاخالی داد از طرف دیگه جونگ آپ توپ رو گرفت و همینکارو تکرار ولی سهون دوباره جاخالی داد بار سوم و چهارمم جاخالی داد، سهون خیلی سریع بود ولی یهو حس کرد سرش داره گیج میره سر جاش ایستاد و سرش رو گرفت توی دستاش توپ زلو محکم بهش خورد ولی سهون از جاش جم نخورد فقط سرش رو توی دستاش گرفته بود انگار توی این دنیا نبود حتی دیگه چیزایی که میدید اطراف خودش نبود داشت تعمیرگاه رو میدید و انگار کای درد داشت چیزی که سهون حس نمیکرد کای عقب عقب رفت و روی صندلی نشست دومین توپ، توپ جونگ اپ بود که دوباره بهش خورد اینیکی از قبلی هم محکمتر بود ولی باز سهون یه قدمم تکون نخورد انگار پاهاش به زمین چسبیده بود
سهون حس کرد یکی داره محکم تکونش میده یه دفعه به خودش امد از توی تعمیرگاه که چندلحظه پیش بود بیرون امده بود توی سالن ورزش بود و تاعو داشت تکونش میداد وقتی به خودش امد درد شدیدی توی کمر و کتفش حس کرد و نشست روی زمین از بینیشم داشت خون میامد
"سهون...سهون با تو ام خوبی؟؟؟؟؟؟"
"چی... شد .... کی منو زد"
تاعو با چشمای گرد به سهون خیره شد همه حتی زلو و جونگ اپ داشتن با تعجب نگاهش میکردن
زولو رفت سمتش بلند جوری که همه بشنون گفت "تو واقعا یه چیزیت هس من میدونم... من که میگم با ارواح در ارتباطی"
خوشبختانه زنگ خورد و همه رفتن سمت در خروجی سالن. مربی از تاعو خواست که سهون رو ببره درمانگاه
توی راه سهون رو به تاعو کرد و ازش چندتا جواب خواست "تاعو میشه تو بگی چی شد؟"
"پسر من زلو رو اصلا قبول ندارم ولی واقعا برا چند لحظه ترسناک شده بودی"
YOU ARE READING
Healer I [Completed]
Fanfictionعنوان: Healer نویسنده: xee ژانر: تخیلی، ام پرگ تعداد قسمت: 69 زوج ها: کایهون، کایسو، چانبک، شیوهان، کریسهو تاریخ شروع: Jun 28, 2015 تاریخ پایان: Oct 15, 2016 توضیحات: چیکار میکردین اگه میفهمیدین مردین و تنها راه فرار از تبعید به جهنم برای شما امضای...