"بیا اینجا" سهون سمتش رفت کنار تخت ایستاد "بخواب" اطاعت کرد نمیخواست دوباره مثل چند ساعت قبل کای به زور متوسل بشه
کای اروم از سر جاش بلند شد روی سهون قرار گرفت خودشم نمیخواست دوباره اتفاقات صبح تکرار بشه
خیلی آروم بلوز گشاد سهون رو بالا زد از روزی که سهون رو دیده بود چیزی که خیلی نظرش رو جلب کرده بود و باعث شده بود یاده کیونگسو بیوفته و بیشتر از معمول این بچه رو اذیت کنه و از خودش برونه بعد از حالت نگاهش، پوست سهون بود پوست سفیدی و بی نقصی که بعد از اون شب هربار کبودیهاش رو میدید به خودش لعنت میفرستاد
اروم لبش رو روی شکم سهون گذاشت بوسه خیلی سبکی بهش زد، سهون به خودش لرزید بعد از اون پوست همون قسمت رو بین دندوناش گرفت و بعد از یه گاز خیلی آروم شروع به مکیدن اون بخش کرد
سهون اول که دندونای کای رو حس کرد یاده اولین شب حضورش توی خونه افتاد خیلی ترسید ولی اینبار فرق میکرد بعد از هر گاز کای پوستش رو میمکید یه حس خوب بهش دست میداد کم کم ناله های خفه اش شروع شد دیگه براش مهم نبود، غروری نمونده بود بخواد نگه داره پس چرا باید خودش رو اذیت میکرد ناله میکرد ناله هایی که برای گوش کای تازگی داشت
کای سرش رو بلند کرد به چهره سهون نگاه کرد سهون چشماش رو بسته بود و عمیق نفس میکشید آروم بلوز سهون رو از تنش بیرون اورد و کارش رو تا گردن سهون ادامه داد هر بوسه، هر فشار دندون هر مِکی که میزد فقط و فقط با ناله های آروم سهون جواب میگرفت نمیدونست چرا ولی برای اولین بار خواست یه چیزی رو بدونه. سهون تا چه حد ازش متنفر بود؟ با اینکه خودش از لحظه ورود سهون هرکاری کرده بود تا ازش دور بمونه ولی امروز، حالا، توی همین لحظه یه چیزی ته دلش میخواست بدونه آیا هنوز چیزی هست که بتونه این رابطه رو درست کنه یه جایی ته دلش میخواست سهون رو برای خودش نگه داره
سهون چشمش رو باز کرد به کای که داشت بهش نگاه میکرد با تعجب نگاه کرد نمیدونست چرا کای داره نگاهش میکنه توی نگاه کای اثری از خشم یا تنفر نبود چشماش خیلی آروم بود 'حتما بخاطره شروع رابطه اس داره آروم میشه...' این تنها فکری بود که به ذهنش رسید توی این مدت اون نگاه رو فقط چندبار کوتاه دیده بود هر دفعه هم یا طی رابطه بود یا بعدش پس این بخاطر این بود که کای آروم شده بود
کای از روی سهون بلند شد اون سوال ذهنش رو درگیر کرده بود به سمت بالای تخت رفت پاهاش رو دراز کرد و تکیه زد
با صدای مردونه اش برای اولین بار بدون اون لحن ترسناکش شروع کرد به حرف زدن "یه سوال میپرسم راستش رو میگی فهمیدی؟"
سهون از حالت خوابیده بلند شد به سمت کای برگشت کای به وضوح میتونست رد قرمزی که روی بدنش گذاشته رو ببینه
YOU ARE READING
Healer I [Completed]
Fanfictionعنوان: Healer نویسنده: xee ژانر: تخیلی، ام پرگ تعداد قسمت: 69 زوج ها: کایهون، کایسو، چانبک، شیوهان، کریسهو تاریخ شروع: Jun 28, 2015 تاریخ پایان: Oct 15, 2016 توضیحات: چیکار میکردین اگه میفهمیدین مردین و تنها راه فرار از تبعید به جهنم برای شما امضای...